پدرت و مادرت از غم ناراحتی تو موهاشون سفید شدن اگه تو عین خیالت هم نبود اگه میگفتی لیاقت منو نداشت اگه اون وقتی که برای اشک و غم غصه میذاشتی رو میذاشتی برای پیشرفتت، و ی روزی کل دشمناتت حسرت شما رو میخوردن و کیس های خیلی بهتری برات پیش میومد طوری که خودت تاسف میخوردی برای انتخابت...
مگه دختر و پسرت قحطی اومده که تو و برادرت همه ی عمرتونو میذارید روی اونا...
میدونم دوستشون داشتید ولی دیگه تموم شد میخوای برید التماسشون کنید برگرده؟
عزیزم منو ببخش شاید من جای تو نیستم بخاطر همین راحت حرف میزنم...
ولی ناراحتم از اینکه بخاطر ی ادم اشتباهی داری عمرتو هدر میدی