قرار بود پنج شنبه شام بریم خونه پدرشوهرم (چند روز قبل ش ب شوهرم گفته بود از این ب بعد هرجا رفتیم برای شام میریم چون بچه بد خوابه و صبحا دیر بیدار میشیم)
و همیشه و شب پنجشنبه هم بش گفته م صبح مارو بیدار نکنی
پنجشنبه صبح ساعت نه اومد اتاق (اون تو هال میخوابه) و با اومدنش من از خواب پریدم (میدونه بدخوابم و سبک خواب)
و رفت
یک ساعت بعد زنگ زد گفت آماده ای بریم
منم گفتم مگه قرار نبود برای شام بریم
گفت اخه داداشم اینجا خونه مادر خانمه شه زنگ زده هر وقت رفتین مارم ببرین (خونشون تو همسایه گی خونه پدرشوهرمه و نیم ساعت با مافاصله دارن
منم با عجله بچه و خودمو آماده کرد و خیییییلی اذیت شدم بچم گریه میکرد و... و ب شدت عصبانی شده بودم و حرص میخوردم
حق نداشتم؟
رفتیم اونجا میگفت شامم بمونیم ک من نموندم گفتم خسته ایم بریم و برگشتیم و کلی غر ک نموندی وخانواده مو دوست نداری(درحالی که بیشتر خونه خانواده اون میرم تا خانواده خودم و تفریح اتمم بیشتر با اوناس) منم از این ب بعد با خانواده تو اینجوری رفتار میکنه م و... و...
لطفا حاشیه نرین فقط بگین جای من بودین چ حسی بتون دست میداد و چکار می کردید
و کار خوبی کردم شام نموندم؟