قبول دارم
گاهی اوقات زندگی اینقدر بهت فشار میاره که جز منفی فکر کردن چاره ای نداری
ولی از نظر من تو هرچقدر انرژی منفی به خودت بدی بدتر واسه خودت زندگی رو سخت تر میکنی
حرف از حمایت شد اینقدر زندگی سخت شده که نباید از کسی حتی خانواده انتظار کمک کردن داشت
من بچه بودم یادم نمیاد مادرم یکبار تو دعوای من و دوستام دخالت کنه میگفت خودت باید روی پاهای خودت باایستی
الآنم میگه شاغل شدی دیگه خیالم ازت راحته یعنی کمک نخواه که ازش واقعا ممنونم
مادربزرگ مادرم بنده خدا خانم خیلی زحمت کشی بود
خانواده اش خیلی دور بودن ازش
شوهرش آدم درستی نبود
در آخر زن دوم گرفت مادربزرگ مامانم جدا شد بچه دو ساله هم با خودش
هیچی جز لباس خونه نداشت
تو خونه مردم کارگری میکرد و حتی با بچش تو خونه مردم با ترس میخوابید
با یک بچه کوچیک در نهایت با یک آدم خوب و پولدار ازدواج کرد
بنظرم میشه در بدترین شرایط اوضاع رو عوض کرد که البته بهای زیادی داره
یکیش دل کندن هست یا ممکنه دل کندن از بچه باشه