مادرم خودش پول داره بره ولی تنهاس بخاطر اون میگفتم
اول گفتم به شوهرم گفتم تو هم به مامانت بگو بیاد
الان میگه مامان من نمیاد مامان تورو هم نمیبریم
یکم اصرار کردم اما دیدم بیشتر از اون مادرمو خرد میکنم دیگه چیزی نگفتم
ولی دیگه ذره ای این سفر واسم لذت بخش نخواهد بود
دیگه تمام ذوقم و... کور شده
دلم نمیخواد برم همینطور بگم نمیام یه دعوا راه میندازه اون سرش ناپیدا
یچیز بگید کلا سفرمون رو کنسل کنم اصلا هم معلوم نباشا کار منه
خودت با مادرت یه بار تنها برو
دلت میاد مشهد روکنسل کنی؟
چرا مخالفه با اومدن مادرت
بگو مریضم دکتر گفته ترو
باشوهرت برو یبارم بامادرت تنها برو
بگو پریود شدم
دیگه زیارت بهم نمیچسبه
بمونه بعدا
برو مسافرتت مادرت ناراحت نمیشه درک میکن و تازه دوست ندار بخاطرش تو با همسرت دعوات بشه
بگو پر یود شدم دقیقه نود بگو
این سفرو برو الکی دوقتو کور نکن مادرتم با کاروان بفرس
اینم بگم اگه مادرت خودش پول داره با تور بفرست بره منت داماد نکشه
اینم بشه یه اتو هر وقت گفت مادرم بیاد بگو نمی خواد
بگو من بهش گفتم حالا راهیه بنده خدا
دلش میشکنه
دفعه بعدی با مادر تو تنها میریم
بیکاری برا همچین مسائلی منت شوهر رو به گردن بگیری .... هیچوقت نذار شوهرت اندازه یه قرونم شده به خونوادت لطف کنه که بعد برات میشه عذاب ...برا خونواده خودش هم تو همین باش ...
