2777
2789
عنوان

تزکیه نفس مادرم

| مشاهده متن کامل بحث + 366 بازدید | 90 پست

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

خیلی سوختم نمیدونی

اشکال نداره... درکت میکنم ...میگن آدما ب اندازه توقع و دوست داشتن بقیه ازشون می‌سنجند...شما هم آنقدر مادرت رو دوس داری و ازش توقع مهربونی دهری باعث شده آنقدر ازش ناراحت شی....اگر زن همسایه میگفت مسلما آنقدر ناراحت نبودی...پس بگذر و آسون بگیر تا خدا هم کمکت کنه

بچه ها سلام...🙋‍♀️
اشکال نداره... درکت میکنم ...میگن آدما ب اندازه توقع و دوست داشتن بقیه ازشون می‌سنجند...شما هم آنقدر ...

کینه ندارم منتها دیگه برام غریبه شد حقیقتا ذره ای محبت بهش ندارم

انگار برام تموم شد 

لیلی عالم تویی با این همه مجنون....
خدانکنه قوی باش خودتو به خودت و خدای خودت ثابت کن با چندتا حرف و نفرین ضعیف نشو

خدا خودش میدونه چقدر سختی تو زندگی کشیدم 

هرجور میخوام خودم قدی کنم ی چیزی میشه

لیلی عالم تویی با این همه مجنون....
خدانکنه قوی باش خودتو به خودت و خدای خودت ثابت کن با چندتا حرف و نفرین ضعیف نشو

قربنت اگر فکر به پسرم بود و از اعمالم خیالم راحت بود دوس داشتم همین امشب تموم شه

لیلی عالم تویی با این همه مجنون....
اشکال نداره... درکت میکنم ...میگن آدما ب اندازه توقع و دوست داشتن بقیه ازشون می‌سنجند...شما هم آنقدر ...

هرچی بخودم گفت مهم نیست چیکار به بچه داشت 


لیلی عالم تویی با این همه مجنون....
خدا خودش میدونه چقدر سختی تو زندگی کشیدم هرجور میخوام خودم قدی کنم ی چیزی میشه

دقیقا همینطوره منم هروقت تصمیم بگیرم امروز از نو شروع کنم یه چیز میشه چهارشنبه همین هفته به خودم صبوری دادم و پاشدم کل خونه رو تمیز و مرتب کردم خودمو یکم از فکر کردن به مادرم دور کنم قدر داشته هامو کردم شوهرم بچه هام سقف بالا سرم ساعت ۱۲شب بود شوهرم به پسرم گفت برو برام انار بیار گازمون طرح فره بچم در فر رو بازکرد گاز سبک سنگین شد رو پسرم افتاد سر پسرم داخل گاز موند با صدای گریه هاش مث برق پریدم گاز رو بلند کردم پسرمو نجات دادم

خداروشکر که در زیباترین شهر گیلان زندگی میکنم بهشت زیبای خدا

شوهرم هم ترسید من بچه رو گرفتم آروم کنم چکش کنم چیزیش نشده باشده شوهرم به جااینکه بیاد بچه رو آروم کنه دادو بیدادای وحشتناک میزد سرم انار پرت میکرد اینور و اونور بچم بیشتر ترسید بش میگم آروم باش بچه ترسید

خداروشکر که در زیباترین شهر گیلان زندگی میکنم بهشت زیبای خدا
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز