این ماجراها کاملا واقعیه و بر اساس واقعیت تعریف میشن
اگه میترسید نخونید از همین الان اخطار بدم❌❌❌
من یه زن عمو دارم که خیلی چیزا تو خونشون دیده و چندتا از ماجراهاشو میخام تعریف کنم
میگفت که یروز داشته ظرف میشسته که حس کرده صدای نفسس پشت سرش میاد ولی خودشو. زده به بیخیالی یکم که گذشته حس کرده موهاش کشیده میشن پشت یرشو نگاه کرده دیده چیزی نیست بازم با خیال راحت ظرف شستنو ادامه میده. تا اینکه دخترش گریه میکنه میره ببینه چشع که یهویی یه موجودی ک انگار ملافه پیچیده باشه دور خودش حتی خط های پیچ خوردگیه ملافه رو به وضوح میبینه روی اون موجود از کنارش رد میشه میره تو حموم گفت اونلحظه میخکوب شدم ولی. چون دخترم داتشه گریه میکرده رفتم ببینم چشه ک دیدم دخترم تو خاب کمرش خیلی بالاتر از سطح بدنشه و ملومه یچیزی زیر دخترمه و داره اذیتش میکنه خلاصه گفت جیغ زدم ( خونه مادر بزرگم اینا طبقه بالاست) اونا اومدن. پیششون و اینم برا همه تعریف میکنه چیه......
ولی اینا همچنان ازون خونه جابه جا نمیشن.....
چندین تا ماجرای دیگه هم هست
اگه میخایینن بگم و اگ میخایین ماجراهای خودتونو بگین ......