اختلاف با همسرم پارت دوم

تو پست قبلیم اخرین بحث با شوهرمو مطرح کردم الان میخوام بگم توی این ۹ماه عقد چه رفتارهایی داشته که مجبور شدم بلاکش کنم یادم نمیره اولین عید بعد عقدم بود رفتم خونشون داداششو مادرش بحث مهریه رو کشیدن وسط که شوهرت میگفت من نمیخواستم این قدر مهر کنم شما نشستید من روم نشد بلند بشم و خیلی حرفای دیگه و شوهر منم نشست هیچ جانبداری که نکرد منم مجبور شدم خودم از خودم دفاع کنم بدون ناهار خوردن من زدم بیرون این یه مورد یه مورد خواهرشو میبرد دکتر با وجود داشتن شوهر من یک کلمه گفتم خواهرت مگه شوهر نداره چرا باید تو شهر به شهر ببریش دکتر گفت تو اومدی تو خانواده من اختلاف بندازی من تورو میتونم ول کنم خواهرمو نه اینم گذشت یه روز باز منو به اصرار میخواست ببره خونه مادرش زنگم زد رفتیم مادرش گفت میخواد بره خونه خواهرشوهرم حتی منو تا جلوی در خونشون برد منو برگردوند واقعا بهم برخورد که حتی منتظر نموند من یه چای خونش بخورم مسافتیم نداره خونه مادرشوهرم شاید ۵ دقیقه راه باشه باز اعتراض کردم گفت مادرم منظوری نداره بخوام بگم چندتای دیگه ام میگم یعنی فقط اینا نیس این بحث اخرم که گفتم واقعا دلم شکست جرات نکرد از گوشتی که خودش خریده به زنش بده من حرفم بی ارزشی هست که من القا میکنه