من بچه هام کوچیک بودن گریه میکردم از دستشون
به جفتشون قاشق میدادم یکی میگفت من طرحشو دوست ندارم یکی دیگه بده یکی دیگه بهش میدادم اون یکی میگفت نه چرا به اون باز دادی به منم بده میگفتم مال اون رو عوض کردم بهش قاشق دوم رو ندادم که میگفت نه من دیدم دادی مجبورا یکی هم به دخترم میدادم پسرم میگفت الان مال اون دوتاست مال من یکی باید به منم بدی به اونم میدادم دخترم میگفت چرا بهش یه قاشق دیگه دادی به منم باید بدی هرچقدر میگفتم جفتتون دو تا دارید متوجه نمیشدن میگفت نه الان من دیدم به اون یکی دیگه دادی ولی به من ندادی بعد من گریه میکردم
شبا هم عذاب وجدان میگرفتم که کاش باهاشون بد رفتاری نمیکردم کاش سرشون داد نمیزدم اما فردا دوباره شروع میشد همون آش همون کاسه
الان جفتشون دانشجو هستن 😂