یکی از پسرای اقوام سر اینکه باباش خونه و ماشین به نامش نمیزد (عقد بود) پدرش رو تو خواب با تفنگ شکاری کشت. دوتا تیر زده بود توی سرش.
پسر یکی از همسایه هامونم زن و یه بچه کوچیک داشت ، بیچاره برای یه کاری با برادرش رفتن استان مجاور ، برادرش برگشت اما اون هرگز برنگشت. داداشش گفت برا یه کاری گفته من فردا میام و...آخرشم معلوم نشد چه بلایی سرش اومده. هر چی دنبالش گشتن پیداش نکردن . نه جنازه‌ای نه چیزی
یادمه یکی تعریف میکرد خیلی سال پیش یه پدره از لج خانومش دوتا بچشو که کوچیک بودن می بره زیرزمین و یکی یکی میکشه و دفن میکنه همونجا
بعد مادرشون هرچی سراغشونو میگیره پدره میگه نمیدونم کجان تا چند سال
پدره خونه رو میفروشه
اونایی که خونه رو میخرن میحوان بازسازی کنن زیرزمین رو میکنن میبینن دوتا اسکلت بچه اونجاس
میگن گل سر قرمز بچه کوچیکه هنوز رو موهاش بوده 😔😔
یه خانومه میخواسته خواهر شوهراش بترسونه نفت میریزه رو خودش تو خیالش که اینا نزارن.این از خدا بیخبراهم کاری نکردن زنده زنده سوخت و کلی اسیر بیمارستانها شد اخرشم برحمت خدا رفت،
` همون قتل
همسایمون پسرش بیست و خورده ایی بود پدره تو خواب خفش کرد
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز