من ک احساس افسردگی میکنم
یک ماهه ازدواج کردم مستقلم
عین این یک ماهه خونه بودم از خونه بیرون نرفتم
تو فکر کار و پول هستم
ولی حقیقتا تفریح دیگه هیچ لذتی بهم نمیده
مادرم میگه چرا بیرون نمیری چرا با دوستات جمع نمیشی
منم گفتم اون زمانیکه ذوقشو داشتم واقعا حالم خوب میشد نذاشتین برم بیرون زندانیم کردین خونه
الان دل و دماغی برام نمونده
فقط ب کار فکر میکنم
حوصله جمعیت و دوست و فامیلو ندارم
خونه مادرشوهرمم ک میرم یک ساعت میشینم دوباره سریع میام خونه
ماهم به فکر پول دراوردنیم
نباید تن به زندانی شدن میدادی
خودت مقصر و ضعیف بودی
ولی زندگی ادامه داره از گردش با همسر استفاده کن
من ۲۶سالمه قبوله...ی دختر ۶ساله دارم از زندگیمم اصلا راضی نیستم..همشم تقصیر شوهرم باابجیای عنشه
۱۹ابان رفتم ۲۵ حس خوبی نی احساس پیری دارم ولی یکم کاملی نسبت ب مشکلات بی اعتناشدم وصبورتاحدودی دنبال دکترم درب دربرابچه دارشدن خلاصه تنهام
خوبه که مستقل شدی آشپزی کنن
