داداشم زنگ زده بیام دنبالتون بیاین تولد زنم و اگه میشه مامان توهم کیک بپز. بعدش زنگ زده گفته نه امروزخاهرای زنم میان سورپرایزش کنن بمونه فردا بیام دنبالتون.
فردا هم برا مامانم یکاری پیش اومد نتونستیم بریم.
بعد مامانم مثلا امروز زنگ زده دعواشون کرده شام بعدم قراربود کیکم بپزه سورپرایزی... بعد دختره زنگ زده میگه قصدت چیه همش زنگ میزنی من اون روز میخاستن خاهرام بیان اما تو میخاستی برنامه هامو خراب کنی تومیخای پای اوناروازاینجا ببری.... دیگه زنگ نزن ب ما...میخای مارو مثل برادرت اواره کنی(داییم معتاده و طلاق گرفته) منم ب مامانم گفتم میگفتی برادر من هرچی باشه از دایی توبهتره انقد معنادبود یه خونه نداشت و خونه ی خاهرش آوار بودن.
بچه ها بابام بهش محل نمیده مثل سگ ازش میترسه مامانم سادس همش گوشت مرغ کادوی سالگرد و..... مامانم هارش کرده