بدبختم خانوادم نفرینم میکننن همش ولی من هیچ کاری نکردم گناهم اینه دخترم..
خوخیلیاهر بزرگتم امروز بهم میگه جن ...جلو همه...
داره در گوش همه میخونه من بدم و من و...
من تو انباریخونمون امروز سبد مامانم شکسته بود میگفتن تو شکستی..منم گفتم من نبودم با مادرم حرف میزدم که بخدا من نبودم یهو خواهرم اومد وسط منم گفتم تو چیکار داری گفت تو فقط یکی میتونه حقتو بزاره کف دستت داداش بزرگم منظورش بود..
اومدم نهار بخورم گفت خداکنه خیر نبینی گفتم تو خیر نبینی گفت جن...ده بهم
من نفهیدم شوهرش تو پارکینگه یهو منم گفتم به خواهرت میگی جن. ده؟شوهرش اومدبالا خیلی خجالت میکشم جلو اون اینجوری