هربارم باید برای نهاز یا شام بیام ک شوهرم دوس نداره انقدر زود ب زود بیاو یعنی میاد چازه ایی ندازه
اما مامانم زنگ میزنه و دلتنگه چون هیچ تفریحی نداره تنهاست منم عذاب وجدان میگیرم میگم خب نزدیکم چرا نرم بهش سر نزنم
شوهرمم ک هرروز خونه مادرشه چون تک ی شاختمونیم البته هرروز درحد نیم تا یک ساعت میره
بخاطر این منم میگمچرا زود ب زود نرم
دارم فرشم میبافم انقدر میرم و اونجا میام ک تموم نمیشه نمیدونم چیکار کنم