شوهر من مهمونی رو خیلی دوست داره
مادرشوهرم برای پسر کوچیکش نامزد کرد یبار خاستگاری یبار هم الان که میخاست بره با پسرش و شوهرش پیش نامزد دخترش شوهرمنم میبره به شوهرم گفتم تو چرا میری اولین بار موردی نداشت چون داداش بزرگه بودی و خاستگاری بود. الان دیگه چرا میری اونا نامزدن شاید پیش هم و پدر مادراشون راحت باشن مسلما پیش تو که یه درجه غریبه تری راحت نیستن.
شوهرم به مادرش گفت اره من نمیام اما مادرشوهرم اونقدر اصرار کرد که با خودش بردش
چون فامیل پدرشوهرمه و مادرشوهرم پیش فامیلاشون همیشه میخاد بگه رو شوهر من تسلط داره و به حرفاش گوش میده حس میکنم برای این میخاسته شوهر منو ببره ضمن اینکه بقیه داداشاش و خواهر شوهرمم بود ولی اونا رو نبرد. به سوهرم گفتم دفعه دیگه نباید بری زشته برات شاید بخان بپیچونن برن تو اتاق همو بوس کنن تو نخاله اون وسط چیکار میکنی؟