ما سه سال هست که ازدواج کردیم... این سه سال رو به خواست همسرم بچه دار نشدیم و تازه دو ماهه که تصمیم گرفتیم که نی نی دار بشیم...
من عااااااشق بچه هام.. هر جا میریم بچه هارو دور خودم جمع میکنم، باهاشون حرف میزنم و بازی میکنم.. هرجا عکس بچه میبینم ناخودآگاه بوسش میکنم از رو عکس
از اون طرف هم توی فامیل و دوستام، کسایی هستن که منتظر نی نی بودن و هستن ولی هنوز خدا بهشون نداده.
میدونستم انتظار خیلی سختیه و دارن اذیت میشن ولی درکشون نمیکردم.
توی این چند ماه که تصمیمش رو گرفتیم و نشده، بسیار حالم بده.. اصلا فکر نمیکردم که من هم دچار این شرایط بشم. این دفعه که پریود شدم انگار قلبم ازم داشت میومد بیرون آنقدر که ناراحت و دل گرفته بودم.
با تک تک وجودم یکی از دوستامو درک کردم که میگفت مثلا میگم این ماه دیگه بار دارم به خاطر فلان علائمم ولی دو سه روز بعد پریود میشم و همه چی میره هوا و نا امید میشم تا ماه بعد و علائم بعدی.
خدا منو ببخشه.. وقتی خبر بارداری کسی و میشنوم انقدر ناراحت و بد اخلاق میشم... حسادت نمیکنم خدایی نکرده ها کلی هم براشون دعا میکنم.. برای خودم ناراحت میشم و اینکه چرا همسرم این سه سال و از من دریغ کرد و نذاشت بچه دار شیم...
خلاصه توی وضعیت سختی ام
با قلبم می خوام هیییچ کس منتظر هدیه ی خدا نمونه و هر وقت خواستن خدا بهشون هدیه کنه
اگه میشه برای من و برای همه ی مامان های چشم انتظار دعا کنین.