خواهرام از من بدشون میاد

مامان منم همیشه میگه تا زنگ نزنم زنگ نمیزنه مامانم ۱ ماه بیمارستان بود کلا ۲ بار رفت بهش سر زد بهش گفتیم تو جفت بیمارستانی براش غذا ببر گفت ب من چه غذا بیمارستانو بخوره مگ چیهههه رو من حساب نکنید من زندگی دارم دلیل نمیشه چون جفتشم مدام برم شوهرم اجازه نمیده درصورتی که از نظر مالی فقطططط از مامانم میکشه با این حساب دیروز مامانم ۵۰۰ تومن داد به دخترم به بچه اونم داد ولی از بیمارستان که اومد گفت یادم نمیره هیچوقت که فلانی متو فقط برای پولم میخواد منم خدایی دارم

برو سر مزارش باهاش صحبت کن اروم میشی براش فاتحه بفرست خیرات درست کن پخش کن ای خدا داغ مادر خیلی سخته خدا به دلت صبر بده چندوقته فوت شدن؟ چرا فوت شدن؟

خواهر منم اینقدر پیش مامانم نرفت تا مرد...در عوض عاشق شوهرشو بچه هاشه..اینا توی سینه دل ندارن وگرنه خواهر ادم با اولاد آدم چ فرقی داره

وای خواهر منم عاشق شوهر و بچشه فقطططط همشم با ما دعوا ره میندازه که خونش نریم دوست نداره در رفت و امد باشه زیاد چند وقت پیش درو واسه خواهرم اصلاااااا باز نکرد

خواهره من دعوا نمیکنه ولی کلا یجوری بی محلت میکنه که کلا خودت دل نداری بری،بعدم اگه چیزی بگی میگه نه تو خیلی حساسی و هزار انگ به ادم میزنن.باورمونمیشه این همون خواهر بچگیامه

نکنه خواهر منی؟؟؟؟؟ نگار تویی؟؟؟؟ 🤣🤣🤣🤣

نه بخدا😄فقط همدردیم...خوبه که هستید

محل خواهرت نذار فقط خودتو کوچیک میکنی ولش کن با بقیه خواهرات درارتباط باش بهتره فقط توی ذهنت یادی از خاطرات کودکیتون کن کافیه یکی نیست بگه لعنتی تو که بیل زنی باغچه خودتو بیل بزن

همینکارو میکنم خیلی وقته.

یه خواهر دیگه بیشتر ندارم با همون در ارتباطم همش هرچند ک هر گل یه بویی داره اما اون دیگه گل نیس واسه من

من خواهر برادر دارم از یه مادر دیگه اما از یه پدر زن بابام سعی داشت رابطه داشته باشیم ۶ ساله به رحمت خدا رفته بچه هاش با ما کلااااا قطع رابطه کردن هرروز و هرشب براشون گریه میکنم و دلم براشون پر میکشه یاد خاطراتمون میفتم میرم سر مزار زن بابام گریه میکنم اروم میشم از بابام ازشون خبر میگیرم و الان فهمیدم یکیشون زایمان کرده تازه خیلی دلم گرفت ک نمیتونم بچشو بغل کنم

عزیزدلم خیلی گریه کردم تازه برات برای مادرت فاتحه فرستادم خعیلی شوهرت بی ادبه که نمیبرتت محتاجش نباش خودت برو الهی بمیرم برات