سلام اینی که میخام بگم تجربه یکیه شنیدم دختره و پسره تازه ازدواج کرده بودن
قضیه ازین قراره که شوهر خانم برای مدتی مجبوره از خونه بره شهر دیگه برای کاری و خب قاعدتا با همسرش چت میکنه زنگ میزنه حرف میزنه ولی بعد 3 4 روز خانم متوجه میشه شوهرش زمانی که برای چت اختصاص میداده دیگه مثل قبل سریع جواب نمیده یا زنگ که میزنه سریع بحث تموم میکنه میگه پشت خطی دارم. بعد هر پیامش حدود 3 4 دیقه اختلاف زمانی صورت میگیره. خانم به شوهرش میگه چرا چیشده شوهره ام میگه کار داشتم و فلان چند هفته به همین صورت میگذره خانم خسته ميشه کلی قسم و آیه و دعوا که تو چیکار میکنی اخلاقیات عوض شده شوهره ام انگار عقلش سر جاش بیاد يا حس گناه کنه میگه آره تو شهر که بودم دم پارکی یه چند نفر مزاحم یه دختر شدن منم رفتم سپر شدم و اینا دختره ازم تشکر کرده و شمارمم دادم که اگه مشکلی بود زنگ بزنه خلاصه انگار اینستا همم فالو کردن چت میکردن زمانی که با خانومش چت میکرده همزمان با اونم چت میکرده، بعد مدتی دختره برای پسره گل میفرسته و باهم میرن کافه و کادو برای هم میگرفتن شوهره ام گفته من زن دارم دختره گفته مشکلی نیس ماکه کار خاصی نمیکنیم فقط چون وایب خوبی ازت گرفتم خواستم حرف بزنیم. شوهرهم دیده کسيو نداره همه خانوادشو از دست داده زندگی سختی داره باهاش احساس همدردی میکرده و باهاش حرف میزده و... بعد یه حسایی به این دختره پیدا میکنه ولی ...
شوهره اینارو میگه و دختره هم مات و مبهوت که شوخیه؟ وقتی میفهمه شوخی نیس و عکسا و پیاما و میبینه شوهرش خودشو به اون در میزنه که منو جادو کرده من فقط تو رو دوست دارم ولی دختره همون شب حمله قلبی بهش دست میده و میبرنش بیمارستان شوهرش هر چی گفت گوه خوردم فایده نداشت زنش طلاقش گرفت مهرشم گذاشت اجرا