عزیزم
انشالله یه عروس ناز و باحیا مثل داداشت نصیبت بشه
منم داداشم همش میگفت ازدواج نمیکنم
اما یه تایمی وقتی دید همه دوستاش ازدواج کردن به فکر ازدواج افتاد بعدش هم با اولین کسی که به خواستگاریش رفت عقد کرد
دختره تو خاستگاریش اصلا نشون نمیداد چه ذاتی داره
الان که دو سال و خورده ای میگذره یجوری مغز داداشمو شستشو داده که اصلا خوانوادشو نمی شناسه
با اینکه ما اصلا بهش کاری نداریم هر اتفاقی میوفته از ما بدگویی میکنه حتی ما روحمونم خبر نداره
همین چند هفته پیش با مادرم دعوا کرد باعث شد مامانم مریض بشه
یعنی باورت نمیشه مادرم عین دختر خودش دوسش داشت
یه ظرف تو خونمون بلند نکرد تو این چند سال
مادرم نزاشت دست به سیاه و سفید بزنه
همیشه معتقده و میگه من خودم کارام رو انجام میدم
من خودم دختر دارم و درک میکنم
یعنی خودم حس میکنم فکر نکنم در آینده مادرشوهری مثل مادرم خودم به پستم بخوره (؛
اتفاقا دوره‌ی ازدواجِ آدم های با عرضه‌ست!
انسان نیازمنده به دریافت عشق و عشق ورزیدن..
دوره‌ی ازدواج اوناییه که اوج جوونی تلاش کردن و بدبختی کشیدن، حالا یه زندگی معمولی ساختن و میرن یه سقفی می‌سازن بالای سر اونی که دوستش دارن.
کاش منم مثل برادرت عاقل بودم ازدواج نمیکردم...
اصلا کاریش نداشته باشین ..راست میگه این دوره زمونه نمیشه اعتمادکرد..بزارین خوش باشه
چه ربطی به ازدواج درون خانوادگی داره دقیقا ؟
وقتی اون میگه همه دخترا خرابن ، همه دخترا شامل کس و کار خودشم میشه ، فردا یه پسر دیگه نسبت به خواهر خودشم همینو میگه بعد شما باشی ناراحت نمیشی ؟ کاش بشینید با برادرای گرامی صحبت کنید بهشون بگید آدم وقتی برای خواهر خودش خوب میخواد برای دختر مردمم خوب باید بخواد
تو خودت خانم هستی بعد درباره همجنس خودت با خنده بد میگی ؟
وقتی که سن رفت بالا و دوستان همه ازدواج کردند و والدین ( البته خدا عمر طولانی بده بهشون) محکوم جبر طبیعت و تقریر شدند و برادر و خواهر همه رفتند ، حسی غریب پیدا می کنی که قابل وصف نیست ، تجربه خودمه و واقعا به خاطر خودت گفتم . مثل من نشو . من پسرم و یا پیر پسر یا مرد نمیدونم و الان ۴۰ سالمه
