رفیق ک این صحنه رو میبینه ب خودش میاد تکون میخوره میگ چرا همه اونایی ک ادعای جانم فدایت داشتن همه اونایی ک دورو برش بودن الان هیچکدوم نیستن کنارش
خب کی فوت شده تا جایی که من می‌دونم کسی رو راه نمیدن داخل غسالخانه بعدش هم شیشه داره حالا غسال بیاد سوال هم بپرسه حالا لوازم آرایش چه مارکی بوده تا اون موقع پاک نشده من توی عروسیم تا شب همش محو شد
مرگ و زندگی دست خداست
فقط امیدوارم ربطش ندید به چیزایی که تو متن اول نوشتید
رفیقش ی جوری ب خودش میاد ک همه کارای بد گذشتشو سعی میکنه کنار بزاره حتا وبلاگی ک مر بوده از مطالب گناه الود رو هم تبدیل میکنه ب وبلاگ امام زمانی.
خواهرای خوبم ابجیای نازم این داستان کاملا واقعی بود . بخدا بلد نیستم وگرنه کلیپشو میفرستادم گوش کنید تا باورتون بشه
مرگ و زندگی دست خداس ولی قراره با چ حالی بمیریم؟ چجوری میخایم بمیریم؟ ماها اصلا من خودم با کسی کاری ندارم چرا ب خودم نمیام
این داستان رو گذاشتم تا شاید خیلیا ب خودشون بیان خیلیا راه اشتباهیی ک دارن میرن رو برگردن تا دیر نشده
قربونت برم خدا اگه واقعیه
یه مرد هر چی کثافت کاری کنه همیچین داستان هایی براش نیست ولی امان از زن ودختر
من اهل نصیحت نیستم یکی نیس خودمو نصیحت کنه . من خودم با این داستان و ماحرا حتاااا اگ دروغم باشه تکون خوردم
کی فوت شدن تهران سال ها راه نمیدن جسد رو تحویل میدن
فقط نتیجه گیری داستان
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
6 ثانیه پیش
7 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز