بعد که عروسی کردم و اومدیم سر زندگیمون تازه اون روی شوهرم معلوم شد من حامله بودم منو به حد مرگ کتکمیزد من قهر میکردممیرفتمخونه بابام ولی مامانم منو مبکشت میگفت بابد برگردی حامله ای
برگشتم وبچمدنبا اومد شوهرم تا دو سال ماهی یکبار کتک میزد هیمیخپاستمطلاق بگیرم نشد تا این کهدیکه رفتم براش دعا گرفتم و الان واقعا حسرت میخوردم بخاطر عمری که گذشت
بخاطر اینکه خیلی ها رو میبینم با عشقشون هستن و خوشبختن ولی منبتید با دعا شوهرمو علاقمند کنم به خودم