سلام بچه ها رفتیم روضه جلسه خانمانه بود
یهو یه پسر اومد ۲۵ سال سن داشت اما از لحاظ ذهنی مشکل داشت و تقریبا لال بود
رفت دست صاحب روضه رو بوسید به سختی گفت خاله قبول باشه (نامفهوم میفهمیدیم)
صاحب روضه هم گفت خوش اومدی بشین برات نذری بیارم
وااای یهو پسره به نشانه ی لطف دخترای صاحب مجلسو گرفت بوسید جیغ و صدا تو اشپزخونه میومد مجلس ختم روضه شد خنده خانما
اخه اون بیچاره چه میدونست نامحرم چیه میخواست به صاحب مجلس لطف کنه
نشست وسط خانما براش شربت اوردن یکی خورد نامفهوم گفت یکی دیگه دوباره براش اوردن دوباره گفت یکی دیگه
بمیرم الهی بار اخر یکی از خانمای اونجا گفت پاشو رودل میکنی به سختی و نامشخص گفت یکی دیگه بدید برم یکی دادن دستش زمانی که میخواست بره مامانم یه مقدار پول گذاشت جیبش
حدس بزنید چی شد؟
دست مامانمو بوسید دستاشو برد بالا گفت خععع.داااا و اشاره کرد به مامانم یعنی خدایا هوای اینو داشته باش
زنای دیگه از خنده روده بر شدن اما من خیلی دوست داشتم یه مبلغ بیشتری بهش بدیم دعامون کنه
دعا کردنش خیلی قشنگ بود