خودشوهرش باشوهرم کارمیکردن توی این ساعتی که براش پیام فرستاده منم پیشش بودم توی یه خونه زندگی میکنیم بااین کارش ابروش پیش شوهرش نمیره ازگوشی شوهرش پیام میفرسته به گوشیش اصلا برادرشوهرم چنین ادمی نیس
حتما شوهرت بهش محبت نمیکنه چرا باید ابروش بره؟ جرم که نمیکنه
در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت
دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳
از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباسهای خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!
نیل هستم🥹💙دختر شمالی✌🏻و سبز خواهی شد؛ با باریکه کوچکی از نور🫠🌼 وقتی میسپاری به خدا؛ قشنگتر پیش میره🌻سوالی درباره زبان اینگلیسی دارید میتونم بهتون کمک کنم🩵🦋مهربون باش،زندگی آینه است🫵🏻🪞اعتماد بر خدا محکمترین امید من است🩷🤝🏻کمتر بترس،بیشتر امیدوار باش🦋 عادت های مثبت در زندگیت ایجاد کن🧸🪄 خودت رو اولویت قرار بده و برای ارامشت تلاش کن🧘🏻♀️🌾خوشگلترین اتفاق دنیا اینه که وقتی داره بارون میاد و داری نارنگی پوست میکنی،میبینی نارنگیت یه نی نی کوچولو تو شکمش داره🥹💕درختارو بغل کنین؛ قشنگ ترین حس دنیاست🌲🌞
با لایک و ریپ هیچ مشکلی ندارم تا جایی ک میتونی بلایک و بریپ. کاربر نه جدید نه قدیم. جزو تعلیق شده ها نیستم. حامی حقوق حیوانات. نام کاربریم «مستوک» اسم مستعار یک شخص خاص ک دیگه نیست. با من دعوا نکنید بچه خوبی هستم.سایت خنده داری تاسیس کردید تشکر. کاربری هم دستِ پنجاهنفره تو هم خواستی بیا بهت قرض بدم. الکی گفتم جدی نگیر به هیچکی نمیدمش. حالام گزینه بستن رو بزن تموم شد
مگه شما هر لحظه گوشی جاری و برادرشوهر رو هم چک نی کنید شاید واقعا شوهرش فرستاده
دقیقا
شاید اون لحظه که داشته کارمیکرده
موقع استراحت پیام فرستاده
ی پیام کلا ی دقیقه هم طول نمیکشه اینم ک کامل از روابط،شخصی اونا خبرنداره شاید برادر شوهرش پیش بقیه رفتارش باخانمش فرق میکنه ولی توخلوت عاشقانه رفتارمیکنه
در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت