یهو قاطی کرد گفت برات متاسفم من همیشه برات آرزوی خوشبختی میکردم. فکر نمیکردم اینطور آدمی باشی و با من اینطوری رفتار کنی. میتونستی با من بری خرید و من دوستتم.
من از عصبانیت ناگهانیش تعجب کردم ولی به روم نیاوردم و با لحن عادی گفتم عزیزم من برات شرایطمو چندبار گفتم که چقدر عجله ای شد همه چیز این یکی دو روز. من کلا یک ساعت وقت داشتم بیام خرید کنم و واقعا وقت نمیشد باهات هماهنگ کنم وقتی حتی نمیدونستم تو این یک ساعت کجایی، وقت داری یا نداری، چقدر طول میکشه برسی و.... کاش بجای این همه گلایه کردن منم درک کنی.
بچه ها اینو گفتم چون خیلی وقتا این خصوصیتو داشت
خیلی وقتا از آدما (نه فقط من) طلبکار بود. دوست داشت همه حواسشون بهش باشه و درکش کنن اما خودش همینطور نبود.
گفت اوکی خوش باشی خداحافظ.
من ازش دل چرکین شدم و بعد از اون نه من به اون پیامی دادم نه اون
یه وقتایی دلم براش تنگ میشه میگم بزار احوالپرسی کنم کم کم آشتی کنیم
اما چیزی که ازش مطمئنم اینه که با اینکار هرگز نمیگه آره شاید اشتباه از جفتمون بوده. جوری رفتار میکنه انگار مقصر منم و اومدم منتکشی.
اینا رو میگم چون سالها باهاش بودم و میشناسمش خوب.
بنظرتون ارزششو داره دوباره دوستی مون شروع شه؟
یا بذارم همینطور بمونه؟