حق با منه یا شوهرم خانم های متاهل بیان

شوهر من اینطوری نیست بگه نرو نه ولی از تابستون من دو هفته خونه مامانم بودم دو هفته خونه خودم بخاطر شرایط مریضی مامانم که قلبش فنر زد و این داستانا دیگه این دفعه که فنر زد شوهرم گفت منم آدمم دیگه هی منو میذاری میری بذار بقیه به خودشون بیان تو باعث میشی اونا هیچی یاد نگیرن منم نرفتم حالا بنده خدا مامانم این دفعه قلبش فنر زد هی پشت هم مریض میشه ابجیمم تنبله یکم ازونورم اثاث کشی اوضاع خیلی داغون شده حالا گیر داده برو تو نمیری اینطوری میشه   دیشب می‌گفت خودمم مرخصی داشتم میومدم کمک ولی خب می‌دونی نمیتونم مرخصی بگیرم شرایطشون خیلی بهم ریخته شده با مامانت حرف زدم صداش گرفته در نمیاد انقد حالش بده  

فکر کنم حدودا نفری دویست میلیون میشه فقط پول فیششون.

منم یه آبجی تنبل دارم وای تو همزاد منی فک کنم  چند سالته؟

😐😐🙄🙄

در اینکه همسرت کوتاهی کرده در حقتون شکی نیست ولی مانع نشو گلم

شوهر منم بدون هماهنگی من میخوا به جای پدرشوهرم مادرشوهرمو ببره مکه

منم گفتم عمرا همچین اتفاقی بیوفته ینی چیی؟ من یه سفر هم نرفتم بعد تو بری مکه راضی نیستم. 

نمولدی؟

  سی سالمه می‌دونی اگه نزدیک خانوادم بودم انقد نگرانی نداشتم واقعا روز به روز سخت‌تر میشه 

فدات😘

وقتی هستن ب اندازه کافی اذیت میکنن و گیر میدن باید هر غیبتشونو با آغوش باز پذیرا بود😁😂

منم 26سالمه اما من دوتا کوچه فاصله دارم ولی بعضی وقتا میگم کاش دور بودم تا خواهرم یکم مسئولیت پذیر باشه واقعا دست به سیاه و سفید نمیزنه حتی موقع دکتر رفتن هم من با مامانم میرم خواهرمو هم خودم همه جا میبرم دیگه شوهرم بعضی وقتا واقعا عصبی میشه 

من پنج ساعت فاصله دارم خواهر من بیست سالشه بعضی وقتا میگم سنش کمه پیش بقیه ولی وقتی خودم میشینم فکر میکنم میگم من ۱۸سالم بود راه دور درس خوندم ۲۰ سالم بود شاغل شدم از ده سالگی همش کارای خانوادم خودم انجام دادم واسه آینده خودش ضرر داره ولی خب چی بگم   به خدا تابستون رفتم خونه مامانم کل اشپزخونرو ریختم بیرون تمیز کردم مامانم خونه نبود باورت نمیشه خواهرم دست نزد به هیچی آخر سرم اومد یه لیوان آب خورد لیوان گذاشت همونجا رفت خودمم خیلی خواهر دوست دارم بیشتر از جونم بخاطر همین میگم هیچی نگم