اخرش هیچ کدوم بروز ندادن من یه پسر داشتم ولی خواهرم بهم نگفت رفتارشون ادامه داشت ولی شوهرم بعد اون اتفاق دیگه نمیزاشت خواهرم بیاد خونمون یا من برم خونش میترسید خواهرم بهم بگه ولی هیچ کدوم نگفتن منم بچه دومم رو باردار شدم که اون یکی خواهر دیگه ام بهم گفت مردم شدم یه مرده ی متحرک نه راه پیش داشتم نه راه پس شوهرم میگفت پشیمونم شیطان گولم زد خرییت کردم خواهر میگه تقصیر شوهرته میدونی از چی میسوزم خواهرم تا الان هم بهم میگه شوهرت اخرش یه دختر تپل سفید میگیره بالا سرت چون من سبزه لاغرم جوری که افتخار میکنه شوهرم بهش پیشنهاد داده
من احساس میکنم دختره یه کرمی برا شوهرت ریخته که اینجوری گفته ، خدا منو ببخشه با این قضاوت بی جای من ولی خب درست میگه شما دیگه متاهلی در این حد نباید بیاد
ببین کی بهت گفتم انقدمیاد تاتو آخرش ازاون زندگی میری بیرون بی ادبیه ولی خیلی شلی پیام بده بگو شوهرم راضی به ادامه دادن رابطمون نیست
حتی اگه خوشمم نیاد ، زنم از چشمم میفته ، میگم کاش با یکی دیگه ازدواج میکردم یا زنم بیشتر به خودش میرسید.
سردی رابطه ها از همین چیزا شروع میشه.
زرنگ باش ، همین گوشیت الان دستته ، پیام بده به دوستت بگو به دلایلی که نمیخوام توضبح بدم دیه نمیتونیم باهم دوست باشیم و رابطه امون تمومه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز