من دو مشکل اساسی با شوهرم دارم نمیدونم چیکنم

من چمیدونم 

وا این چه حرفیه.‌اتفاقا خیلی مشکل بزرگیه...زندگی تو آپارتمانی که خانواده شوهر  زندگی میکنم واقعا سخته.‌.مخصوصا اگر حریم شخصی رو رعایت نکنند و این تصور غلط رو هم داشته باشند که خونه ی پسرمونه

ادمی ک زن میخاد بگیره اولویتش باید زنش و راحتی اون باشه

بعد پدر و مادرش

اونیکه نمیتونه دل بکنه و یا شرایطش رو نداره نباید زن بگیره

زن مسوولیتی درقبال پدرشوهر و مادرشوهر نداره

توهم بزن یجاتو ناقص کن عمل کن😂بزا بیاد سمت تو

هرکی اسمش پدر مادر شد دلیل نمیشه انسان باشه خیلی ها پشت همین اسم قایم شدن ولی واقعیت اینه که دست کمی از شیطان ندارن مگه ندیدی استارتر گفت انقدر فتنه گری کرده شوهرش کتکش زده 

زن مسئول پدر شوهر ومادر شوهرش نیست ولی یک پسر تا آخر عمرش مسئول پدر ومادر هست همینطور که مسئول زن وبچه اش هست ،چرا توقع دارید وقتی یه مرد ازدواج میکنه خانواده اش رو بزاره کنار ؟ این نه نشونه انسانیت ونه مسلمونی وحتی نشانه های نامردی هم هست .

نمیگیم پدر و مادرشان رو دور بندازن که....ما رو به عنوان عروس از خانواده اش دور نگه داره کفایت میکنم.‌‌اونوقت خودش بره هر کاری لازمه برای پدر و مادرش بکنه..‌

این رو شما تعیین نمیکنید ،خدا تعیین میکنه وفرمودند بدترین پدر ومادرها هم بایدبرای بچه محترم باشند وفقط وفقط طرف حسابشون خداست .

حرف ما اینه من عروس این وسط گناهم چیه؟؟؟؟؟من چرا مثلاً باید تو یه ساختمون با اونا باشم؟؟؟مسولیتشون به قول خودتان با پسرشونه با من عروس که نیست......

عزیزجان پسرمسئول هست همونطور ک مسئول زندگی زن و بچه اشه

قرار نیست بخاطر خانوادش ب زن و بچش سختی بده

اگه نمیتونه بالانس کنه زن نگیره

حالا خدا خوشش میاد بخاطر خانوادش زنش تو تنگنا باشه؟ الان مسلمونه؟ 

بیخیال بابا

همه چیز ب تعادل

خود عروس وقتی میخواست ازدواج کنه  این قضیه رو با تمام پیش فرضهاش قبول کرده ،این نمیشه ازدواج می‌کنند وبعد تصمیم می‌گیرند که دیگه نمیخوان با اونها باشند .

مگه روز اول نمیدونستی که همسرت با خانواده اش تو یک ساختمون زندگی میکنه ؟؟؟

کسی نگفت براشون محترم نباشه اما دلیل نمیشه بخاطر اونا به زنش ظلم کنه 

پدر و مادر اگه درست حسابی باشن حتما بچه شون هم انقدر با شعور میشه که به زنش ظلم نکنه 

الان مثلاً به عنوان دختر یه خانواده کاری برای پدر و مادرم میکنم انتظاری از شوهرم دارم؟؟؟نه والا ندارم...اول کارهای شوهر و بچه رو انجام میدم...بعد فقط از شوهر اجازه میگیرم که مثلاً مادر م رو ببرم دکتر یا هر کار دیگه ای ...اما کوچکترین توقعی از شوهر ندارم..‌‌‌‌هر مشکل و اتفاقی هم تو خانواده پدریم میفته نمیام دق و دلیم رو سر شوهر خالی کنم

میدونستم...اما قرار نبود ابدی باشه که...قرار بود تلاش کنه همت کنه بریم سر خونه و زندگی خودمون...