مخصوصا اونایی ک سن کم ازدواج کردن چجوری قبول کردید یه مسئولیت به این بزرگیو گردن بگیرید یا اصلا تو ذهنتون هیچ درکی از مسئولیت نداشتین؟؟
از ازدواج ترس نداشتین؟؟
اصلا اینم بگین پول مهمه یا عشق
عاشق شدم و فقط دلم میخاست همه وجودم کنارش اروم بگیره
مسیولیتش از خونه پدر کمتر هست
من مشکلات زیاد داشتم دیدم شرایط جدایی ندارم نزدیک پنج سالی گذشته از ازدواجم ی مدت اجباری ساختم و کنار اومدم دیدم وقتی رابطمون خوب میشه ارزششو داره خیلی هم بد نیست...
مسئولیت قبول کردن استقلالم میاره شیرینش میکنه
۲۱ سالمه ازدواج کردم عشق باعث شد
ریشه عشق و ازدواج مسایل جنسی هست تا این محرک نباشه نه کسی عاشق میشه نه ازدواج میکنه .
میدونستم بر میام .سخت بود ولی به خودم ایمان داشتم
نه نترسیدم اصلا
اولین تصمیمی که تو زندگیم با انتخاب خودم بود ازدواجم بود.
از همه اون تصمیمایی که پدر و مادرم برام گرفتن و انتخابایی که به زور کردن
خیلی هم بیشتر و بهتر موفق بوده انتخابم
هرچی برام انتخاب کردن سلیقه خودشون بود و شکست خوردم توشون اما ازدواجم بدون هیچ مشکلی پیش رفته تا الان و بابتش خیلی خوشحالم
نخواستیم دیگ دوست بمونیم گفتیم وقتشه بریم زیر یه سقف...
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز