والا قدیما دخترای افتاب مهتاب ندیده طرفدار بیشتر داشتن الان میشن اُمل
همونطور که پدر و مادرم خواستن زندگی کردم گفتن آبروی مارو نبری دوست پسر و اینا تعطیل
گفتم چشم سرمو انداختم پایین زندگی کردم
الان که میخوام ازدواج کنم هیچکس نیست و همه دخترای فامیلامون یا با پسر عمو .خاله...اوکی شدن یا رل داشتن ازدواج کردن من نشستم و ترس از سی سالگی و تنهایی رو دارم