بنده خودم یه عادتی دارم ،خدمتتون عرض می کنم : کتاب که می خوندم برخی اوقات که به مطلب جالبی که می رسیدم کتاب رو ول می کردم. درست مثل کسی که دستش سوخته، هیچ یادم نمیره یکی دو سه ماهی با یه عده ای از دوستان بحثی داشتیم دربارهی که در جهان و در طبیعت عدل هست یا نیست ؟ چون برخی این باور را دارند که از این دست بدی از اون دست میگیری و... وارد بحثش نمی خوام بشم،بنده هر چی نگاه می کردم اینو نمی دیدم.در یک کتابی که برای من مهم بود یه جمله دیدم : طبیعت به قانون ظلم حرکت میکند من این کتاب رو ول کردم و بعد که دنبالش رفتم دیدم بله دو سوم حیوانات برای یک روز زندگی باید یه حیوان دیگه رو بکشن .و در دنیایی که دو سوم موجودات برای یک روز زندگی باید یه حیوان دیگه بمیره صحبت از عدل معلومه نفهمیدن جهانه. بنابراین طبیعت قانونش قانون ظلمه. تنها انسان که میتونه عادلانه عمل کنه و باید عادلانه عمل کنه و این تنها صفت و امتیاز من و شماست به خاطر آزادی که داریم. ولی اگه در بند طبیعت بمونیم ما هم به همون اندازه ظالمیم که بقیه موجودات به دلیل اجبارشون ظالم هستن .🤍🌱دکتر هلاکویی
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
بستگی به شخصیت آدم داره ، مثلاً مریم میرزاخانی یا ماری کوری خانه دار میشد علم اینقدر پیشرفت نمیکر ...
اونا دانشمند بودن نه کارمند
آزمایشگاه ماری کوری تو خونش بوده😂
به نظرم بهترین شغل برای خانوما همون دانشمند و محقق بودنه
تو تولد دوباره ی منی❤️ای شب از رؤیای تو رنگین شده/سینه از عطر توام سنگین شده❣️ای به روی چشم من گسترده خویش/شادیم بخشیده از اندوه بیش❣️همچو بارانی که شوید جسم خاک/هستیم زآلودگیها کرده پاک❣️ای تپشهای تن سوزان من/آتشی در مزرع مژگان من❣️ای ز گندمزارها سرشارتر/ای ز زرین شاخه ها پربارتر❣️ای در بگشوده بر خورشیدها/در هجوم ظلمت تردیدها❣️با توام دیگر ز دردی بیم نیست/هست اگر، جز درد خوشبختیم نیست❣️ای دل تنگ من و این بار نور؟/های هوی زندگی در قعر گور؟❣️ای دو چشمانت چمنزاران من/داغ چشمت خورده بر چشمان من❣️پیش از اینت گر که در خود داشتم/هرکسی را تو نمی انگاشتم❣️درد تاریکیست، درد خواستن/رفتن و بیهوده خود را کاستن❣️سر نهادن بر سیهدل سینهها/سینه آلودن به چرک کینهها❣️در نوازش، نیش ماران یافتن/زهر در لبخند یاران یافتن❣️زر نهادن در کف طرارها/گمشدن در پهنهٔ بازارها❣️آه، ای با جان من آمیخته/ای مرا از گور من انگیخته❣️چون ستاره، با دو بال زرنشان/آمده از دوردست آسمان❣️از تو، تنهائیم خاموشی گرفت/پیکرم بوی هم آغوشی گرفت❣️جوی خشک سینه ام را آب،تو/بستر رگهام را سیلاب، تو❣️در جهانی اینچنین سرد و سیاه/با قدمهایت قدمهایم براه❣️ای به زیر پوستم پنهان شده/همچو خون در پوستم جوشان شده❣️گیسویم رااز نوازش سوخته/گونههام از هرم خواهش سوخته❣️آه، ای بیگانه با پیراهنم/آشنای سبزهزاران تنم❣️آه، ای روشن طلوع بیغروب/آفتاب سرزمینهای جنوب❣️عشق دیگر نیست این، این خیرگیست/چلچراغی در سکوت و تیرگیست❣️عشق چون در سینهام بیدار شد/از طلب، پا تا سرم ایثار شد❣️این دگر من نیستم، من نیستم/حیف از آن عمری که با من زیستم❣️ای لبانم بوسهگاه بوسهات/خیره چشمانم براه بوسهات❣️ای تشنجهای لذت در تنم/ای خطوط پیکرت پیراهنم❣️آه، میخواهم که بشکافم ز هم/شادیم یکدم بیالاید به غم❣️آه،میخواهم که برخیزم ز جای/همچو ابری اشک ریزم هایهای❣️این دل تنگ من و این دود عود؟/در شبستان، زخمههای چنگ و رود؟❣️این فضای خالی و پروازها؟/این شب خاموش و این آوازها؟❣️ای نگاهت لایلائی سحر بار/گاهوار کودکان بیقرار❣️ای نفسهایت نسیم نیمخواب/شسته در خود، لرزههای اضطراب❣️خفته در لبخند فرداهای من/رفته تا اعماق دنیاهای من❣️ای مرا با شور شعر آمیخته/اینهمه آتش به شعرم ریخته❣️چون تب عشقم چنین افروختی/ لاجرم شعرم به آتش سوختی❤️
نه قبول ندارمچون شخصیتم پیشرفت و استقلال رو میپسنده نه خونه نشینی و جیره خواری
برای اینکه ازشاغل بودنت تعریف کنی نگوخانه داری بده .هرکس یجورخوشه یکی علاقه به کاربیرون داره یکی باخانه داری حالش خوبه.یه خانم تحصیل کرده بایدتو صحبت کردنش هم دقت کنه
وقتی شاغلی پول داری ولی وقت تفریح و رسیدگی به خودت نداری
اما تو خونه داری وقت واسه همه چی داری😂😂فقط شاید پول نداشته باشی
اگه شوهر دست و دلباز داری، تصمیمت عالیه
خدایا بی پناهم، گوشه آغوش خود جاکن مرا شبهایی تو زندگیم بود که خیال میکردم زیر انبوه رنج متلاشی خوام شد، اما صبح شد.... مدام به خودت بگو به مو میرسه ولی پاره نمیشه🤗🤗و خدا بند میزنه دلهایی را که هیچکس جز خودش از شکسته بودنشون خبر نداره🌹🌹🌹