بچه ها بیاید شما بگیر من چیکار کنم 😔

سلام بچه ها من ترکم ولی ۱۳ ساله تو فارسا زندگی میکنم و دارای یک فرزند معلول ۱۳ سالم شوهرم زندانه و خودم ن برادر ن خواهر ن عمو ن هیچ کسو ندارم جز ی مادر ک اونم هم پیره و هم سرطان داره و از من خیلی دورررره ....بچه ها من مجبورم شبا برم پیش مادرشوهری ک حتا ب بچه ی خودشم رنم نمیکنه  با این ک وظیفه داره دست منو بگیره اصلن ن میگیره ن میپرسه چی دارم یا چی ندارم و بدبختیم اینه نمیذارن خراب شده ی خودم بخوابم و منو میگه ۹ شب نشده جا بیا خراب شده ی من من تا ی چی درست کنم بدم پسرم بخوره تا خودم بخورم برم ساعت میشه ۹ و نیم همین ک میرسم اونجا اون خانوم میاره جلو من و بچه ی مریضم کاهو میخوره تعارف نمیکنه مرغ سرخ میکنه میخوره تعارف نمیکنه میوه میاره جلوش میذاره جوری اب دهنشو را میندازه بچه ی من ک مریضه چیزی حالیش نیست قشنگ نگاش میکنه و این اخریا تن ماهی گرفته بود با ماست خیار درست کرده بود میخورد اصلن ن تعارف کرد ن چیزی همون لحظه من ی حالتی شدم از همون شب من تب لرز افتادم و چشام اب ریزش و دردشدیدافتادو دل درد و دل پیچه ک تا الان اصلن چنین دردی رو حس نکرده بودم جوری ک تا صبح دندونام میخورد ب هم از اون روز ب اینور دل درد و چش درد و سر دردمن خوب بشو نیست ک نیست  یکی از همسایمون گفت ب ترکی گفت ک اوماخ کردی یعنی ی چیزی ببینی ولی نخوری دلت میخواد مریض میشی ...من توقعی ازش ندارم اما اون خانوم ک مادرشوهرم باشن منو مریض کردن درصورتی ک خدا شاهده با این ک تو دستم پول انچنانی ندارم ولی هرموقع اومد خونه ی من چیز ک داشتمو اوردم جلوش با این ک من هیچ وضایفی در برابر شکم اون ندارم اما اون داره چون تو چیز های ک بهش ربطی نداره دخالت میکنه اما بخواد چیزی ب ادم بده بلانسبت از کجاش درمیاره میذاره ب جاش مثلن اگ من تو خونم نون نشده باشم خدا شاهده یه تیکه نون بهم نمیده اما کافی ی جا برم بیاد ببینه در قفله کلید میندازه میاد تو ک هیچ ابروی ادمو میبره ک کجا رفتی دیگ نمیگه بابا شاید رفته جای شاید رفته چیز بخره نباید من همه چیو بدونم و این الان شاید بگین کلید از کجا اورده راستشو بخواین من یکم مشکل اعصاب پیدا کروم بخاطر شرایط بچم و نداری و زندگیم هر جا برم یا کلید جامیذارم یا گم میکنم بخاطر همین ی دست دیگ دادم دست مادرشوهرم گفتم ک اگ احیانن مگ گم کردم یا اگ جای رفتم ک پسرمو مجبور شده بودم خونه تنها بذارم و دیر کرده بودم زمان اضطراری برو سر بزن بهش اما این خانوم میاد میبینه من نیستم یا رفتم سوپری سر کوچه کلید میندازه حموم باشم کلید میندازه میاد تو دیگ نمیگه زشته اگ ب چهار نفر بگه چی برای من میمونه و سر همین من کلیدو ازش پس گرفتم این خانوم تو مسائل دست گرفتن اصلن نقشی نداره اما تو ابرو بری و ابرو ریزی حرف اولو میزنه دریخچالم ۵ ماه خرابه اونونمیبینه بخدا یک ماه پول نون نداشتم اونو ندید خونش میکشه میبرتم ۱۷ ساعت گوشنخ تشنه با بچه ی مریض نگم میداره جوری ک قندم میفته از ساعت ۹ شب تا ۲ بعداز ظهر میشه ۱۷ ساعت صبحونه بهم نمیده تو این جور چیزا اصلن دخالت نمیکنه با این ک اگ برم شکایت کنم بیچارش میکنن اما کافیه ی جا دربیا یا چی بخرم بخورم خشتکمو میکشه سرم و حرف اخرم اینه هر کی ک شرایط منو میدونه میگه ک این ادم زن نیست و عفریتس و هر چ زودتر برو شکایت کن یا بچشونو بده بهش برو یا پاشو از زندگیت قیچی کن الان موندم چی کنم بخدا هر مادر شوهر باشه جوری منت عروسی مثل منو میکشه ک اب تو دلم تکون نخوره کی میاد تو این گرونی با ی بچه مریض خودشو اسیر ی خونواده ی کنه ک توله سگو میندازن تو گونی میبرن میندازن اشغالی سر کوچه نمیگم خیلی سرم اما اونای ک منم دیدن اینارو دیدن برای من حرص خوردن بخدا با این نداریم بهترین احترامو بهش میذارم اما خیلی ببخشید خوشی زده زیر دلش حتما باید نوشو بندازم سرش برم بفهمه کیم درسته بچه ی منه ولی انقد مادرا هستن بچه ی سالمشونو انداختن سر مادرشوهرهای ک مادرشوهر من لنگه کفششونم نمیشه دیگ خسته شدم بنظرتون پاشو قیچی کنم؟