خیلی دام گرفته کلی الان با شوهرم دعوا کردم
کلی گریه کردم نمیدونم چمه فقط میدونم پر کنبود عقده شدم
شوهرم اهل هیچی نیس من از صبح تو خونه تنهام به امید اینکه وقتی میاد دو کلمه حرف بزنیم
یا اگه بعد قرنی ی دونفزخ بیرون بریم ی حرفی چیزی انگار ن انگار هیچ حرف مشترکی جز پول نداریم
فقط راجب پول
میاد خونه بش میگم خب چ خبر عزیزم امروز چطور بود
میگع هیچ سلامتی
میگم خب کارگاهتون چطور بود مه هیچ سلامتی بد نبود
هیچ چیزی نمیگع
هیچ جیزی
اهل فیلم دیدن با من نیس
ولی داداشش میلد خونمون عاشق اینن فیلم بزارن ببینن
دیشب بد عهدی تا سر ی خیابون رفتیم برگشتیم دریغ دوتا کلمه حرف صحبت یا ی کافه ای جایی
من بگم میبره ولی خودش خوشش نمیاد
ولی هر شب با داداشش مشتاقانه قهوه خونه قلیون نیمشه
تموم مسافرتامون با دوستامونه
هنوز ی مشهدم دوتایی نرفتیم
امروز انگار قلبم داشت میترکید با شوهرم دعوا کردم همه رو بش گفتم
اونم فقط میگفت گریه نکن فلان نکن
ولی بازم کار خودشو میکنه
شدم یه ربات واقعا یه ربات شوهرم از صبح سر کار شب میاد فقط شام میخوره بد مبگه بخوابیم
همش برای اینکه خودمو سر پا نگه دارم دنبال کارم
ولی من این زمدگی خشک نمیخواستم این زندگی سرد
هیچ کدوم از خونوادمم اینجا نیستم
خیلی تنهام خیلی