شوهرم بهم گفت نرو باغ با دوستات منم گفتم باشه ساعت ۹ شب اون رفت سالن بچه ها به من گفتن بیا زود میایم بره سالن ساعت ۱۱ میاد منم گفتم تا قبل ۱۱ خونه ام
ساعت ۱۰ و نیم برگشتیم بیاییم تصادف شد دوستم بردیم بیمارستان ماها عقب هیچیمون نشد دوستم سرش زخم شد
ماشین هم داغون خلاصه تا ۱ یمارستان بودم ی هو یادم افتاد چه غلطی کردم گوشی رو نگاه کردم ۱۰۰ تا تماس از دست رفته
سریع اومدم خونه ولی شوهرم نبود من میدونستم منو ببینه میکشه فقط گفتم شب رفتم خونه مامانجونم خوابیدم
الانم دارم یخ میزنه کاش شیش و نیم بشه بره زود