بچه هام شیر به شیر هستن تو شهر غریبم و اینجا کسی رو ندارم.....از خستگی توان ندارم از جام پاشم بریدم دیگه افسردگی گرفتم تازه سرما خورده بودن دو هفته طول کشید خوب بشن ۴ روز خوب بودن دوباره الان سرما خوردن 😭😭😭😭بدنم دیگه نمیکشه اصلا نمیدونم چیکار باید بکنم همیشه میگم اینا سلامت باشن اشکال نداره وقتی مریض میشن من دیگه از پا میوفتم...خانمایی که بچه هاتون شیر به شیر بودن بیاین آرومم کنید من یه مادر فوق العاده خسته هستم احتیاج دارم یک ماه بخوابم......
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
والا من یکی دارم ی لشکر بچه رو حریفهالان کلی گریه کردم تو تاریکی چی بودم و بعد بچه چی شدم…….
من دیگه گریه م نمیاد اصلا یجوری شدم نا شکری نمیکنما هزار بار شکر ولی خوشبحال کسی که یه نفر رو داره بعضی وقتا حتی شده نیم ساعت بچه رو نگه داره آدم یکم دراز بکشه چشماشو ببنده....
ممنونم عزیزم همین که گفتی انگار کمکم کردی دوست مهربون.همه میگن خیلی خوبه دوتاشونو با هم بزرگ میکنی راحت میشی بهم میگن تو خیلی زرنگی کردی پشت هم آوردی یهو راحت بشی اطرافیان نزدیکم حالا یکم تو جریان هستن ولی اونایی که غریبه و دورن نمیدونن که کلا خودم رو فراموش کردم اصلا نمیدونم دیگه چیکار کنم😭😭😭😭😭
من یه دونه داشتمالان نزدیک چهار سالشهولی قشنگمیفهممتتنها تو شهر غریبدستشویی چیهاب نمیتونستم برم بخو ...
خدا حفظش کنه برات.دستشویی رفتنمنو ببینی درو باز میذارم میرم دستشویی یهو میبینی دخترم با سرعت چهار دست و پا داره میاد سمت دستشویی بعد پسرمم کوچیکه دیگه اونم دنبالش میاد ادای کوچیکه رو درمیاره زود در رو میبندم دخترم که کوچیکتره اتقدر گریه میکنه پشت در تا من برم حالا درم باز نمیشه که چون میچسبه به در اگه درو هل بدم به پشت میوفته با هزار بدبختی مایع دستشویی رو پرت میکنم از لای در بیرون تا به هوای اون برن کنار من بیام بیرون🥲چرا شوهرم بعضی وقتا یکم کمک میکنه اونم خیلی خسته میشه نه مادر شوهر کنارم نیست
میدونم خیلی سخته،من پسرم رسماً روانیم کرده بود،وای چی بگم،تا شیش هفت ماهگی فقط گریه میکرد،بعد اون وقتی از شیر گرفتمش تا یک ماه عزاداری میکرد،نصف شب پامیشد گریه میکرد،دیگه داشتم دیوونه میشدم،تا دو سالش شد شبا بیدار میشد باید پامیشدم سر پا دورش میدادم،کله سحرم از خواب پامیشد،الان میریم بیرون که راه نمیاد،باید بغل بشه،خداروشکر الان گریه هاش بهتر شده ولی نزدیک سه سالشه حرف نمیزنه ما هم از این دکتر به اون دکتر که بگن هیچیش نیست ولی نمیگن
بگو که نیستی فقط خدای جانمازها❤بگو که چاره سازی و خدای چاره سازها❤بگو که نیستی فقط خدای در سجودها❤تو در قیام سروها،تو در خروش رودها❤تو در هوای باغ ها،میان شاه توت ها❤تو بر لب قنات ها،تو در دل قنوت ها❤خدای من،چه بی خبر قدم زدم کنار تو❤رفیق من،چه دیر آمدم سر قرار تو❤قرار من،قرار لحظه های بی قرار من❤خدای من،یگانه ی همیشه در کنار من❤❤
دو روز باباش بردش پیش خودش(محل کارش یه شهر دیگس),زن داداشم میگفت دلت تنگ نشده واسش؟
نمیدونست من از آرامش مثل عقده ایا نمیدونستم کدوم کارو انجام بدم،بخوابم؟برم بازار؟فیلم ببینم؟سیر تو گوشی بگردم؟؟
بگو که نیستی فقط خدای جانمازها❤بگو که چاره سازی و خدای چاره سازها❤بگو که نیستی فقط خدای در سجودها❤تو در قیام سروها،تو در خروش رودها❤تو در هوای باغ ها،میان شاه توت ها❤تو بر لب قنات ها،تو در دل قنوت ها❤خدای من،چه بی خبر قدم زدم کنار تو❤رفیق من،چه دیر آمدم سر قرار تو❤قرار من،قرار لحظه های بی قرار من❤خدای من،یگانه ی همیشه در کنار من❤❤
عزیزم تموم میشه میدونم خیلی سخته،من پسرم رسماً روانیم کرده بود،وای چی بگم،تا شیش هفت ماهگی فقط گریه ...
آخ آخدشمام خیلی سختی کشیدی ببین هم شما هم من و هم همه ی مادرا خب میدونن مادری خیلی سخته و بچه داری ولی یکی مثلا تو شرایط من که دوتا هستن و من تنهام یا تو شرایط شما که زیاد گریه میکرده و اذیت میکرده،ما دیگه خیلی خیلی اذیت و خسته میشیم پسر من ۲ سال و ۴ ماهشه و تازه دو ماهه داره کلمه و جمله دو حرفی میگه و الان دو روزه دو سه بار سه کلمه ای هم گفته اینم خیلی تنبله تو حرف زدن ولی داره زورش رو میزنه تو ارثمون دیر حرف زدن خیلی هست و من فهمیدم موز زیاد به بچم میدادم تا قطعش کردم شروع کرد به کلمه گفتن
منم اومدم یه تاپیک بزنم که از دوماه دیگه که بچم به دنیا میاد میترسم دوتا بچه شیر به شیرو چکار کنم هنوز اولیرو از پوشک نکرفتمش امشب کلی گریه کردم هنوز نیومده کم آوردم ولی ترسیدم تاپیک بزنم همه بگن غلط کردی دوباره حانله شدی حوصله نداشتم توضیح بدم ناخواسته شدو ازین حرفا برامنم دعاکنین حس میکنم افسردگی گرفتم کاش فردا پانشم از خواب کاش بمیرم
منم اومدم یه تاپیک بزنم که از دوماه دیگه که بچم به دنیا میاد میترسم دوتا بچه شیر به شیرو چکار کنم هن ...
انشالله به سلامت دنیا بیاد راه سختی داری اگه کمک داری یا خانوادت نزدیکن باز خوبه.ماله من بزرگه ۷ ماهه بود من باردار شدم الانم دو تاشونم پوشکی هستن منم ناخواسته بود به بقیه ربطی نداره عزیزم اینجور نگو تو رو خدا خدا نکنه