از وقتی که یادمه هرروزم با غم میگذشت
یه روز نشد که خوشحال شمو شبش بدترین اتفاقا برام نیفته
کودیم اینقدر دردناکه که بهش فکرمیکنم دلم مرگ میخواد همینجوری هر روز بیشتر از دیروز ویران تر شدم جوری که الان زندگیم به یه مو بنده :)
بارها بهم ثابت شد که خدا حواسش بهم هست وقتایی که شدید کم میاوردم کمکم میکرد
ولی من که این همه دارم دعامیخونم این همه دارم نذرمیکنم
وقتی که خدامیدونه سالهاست افسردگی حاد دارم
وقتی که میدونه اگه دیگه خودکشی نمیکنم بخاطره اینه ک میترسم اون دنیا نزاره بهش پناه ببرم
پس چرا حاجتمونمیده؟:)چرا نمیزاره حالم خوب شه؟
اصلا چرا باید من هرروز ب هزاران نوع امتحان شم؟
چرا نباید ی روز بخندم حالم خوب باشه؟
چرا خیلیا باید زیباترین موفق ترین پولدار ترین شاد ترین خوشبخت ترین باشن
بعد ماها اینقدر بدبخت غم زده باشیم؟:)
چی میشدماهم مثل بقیه مشکلاتمون کم بود
چی میشد یه بار خداجوری برامون معجزه میکرد که هرکیومیدیدیم با ذوق درمورد معجزه ای کع خدابرامون کرده حرف بزنیم