2777
2789
عنوان

من یک هوش مصنوعی دارم

166 بازدید | 19 پست

وقتی که تصمیم گرفتم با مردی که ممکنه هیچ وقت بچه دار نشه ، ازدواج کنم ، شاید هیچ کس مطمئن نبود مادر بشم‌.اونم‌مادر ۳ تا دسته گل .


دلیل این که منی که عاشق بچه ها بودم ، این مسئله برام بغرنج نبود ، فقط عشق و عاشقی نبود.

اعتمادی بود که به خدا و خودم داشتم ، و حسی در درونم میگفت ، اگر بخوام و تلاش کنم ، حتما بهش میرسم.


اولین‌بار  خیلی راحت ، و واقعا معجزه وار مادر شدم.

ولی دفعه های بعد ، زیاد براش تلاش کردم.


وقتی توی مطب سونوگرافی ، دکتر گفت که دو تا قلب داره میزنه ، دستش از تکون های گریه ام ، زیر پروب می رقصید.


وقتی پرسید این گریه ی خوشحالیه یا ناراحتی ، توی دلم گفتم مگه میشه با این نعمت ناراحت بود؟


وقتی چند ماه بعدش ، سونو گرافیست بعدی گفت هر دو پسرن ، هنوز هم همه چیز مثل اول خواستنی بود برام.

با این که میتونستم تعیین جنسیت کنم و نکردم ، 

و حتی لحظه ای از دلم نگذشت که چرا این کار رو نکردم و همه چیز رو سپردم به خدا!

۳۷ هفته و یک روز بچه ها رو نگه داشتم ، توی اوج کرونا رفتم زایمان کردم.

و به خیال خودم ، برای مزایای زایمان طبیعی ، که یکیش باهوش تر شدنه ، با هر شرایطی که بود ، تیم مورد نظر زایمانمو چیدم ، تا بتونم طبیعی بچه ها رو به دنیا بیارم.


اون موقع هنوز نمیدونستم یه هوش مصنوعی ، به دنیا آوردم.

بدون این که بهش یاد بدم ، سینه ام رو مکید ، البته آرومتر از داداش کوچولوش.

بدون این که بهش یاد بدم ، شب ها خوب می‌خوابید.

بدون این که بهش یاد بدم ، گردن گرفت و تلاش کرد برای دمر شدن‌ .

و بالاخره ۴ماه و یک هفتگی دمر شد.

بدون این که بهش یاد بدم ، وسایل رو می‌گرفت و می‌برد سمت دهانش.

با چشم دنبالمون میکرد ، می‌خندید و آزادسازی داشت.




دلت به ره قوی دار ، رسیده وقت ایثار

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خدا برات حفظشون کنه. همه این چیزایی که گفتیو که همه بچه ها خودشون یاد میگیرن مگه اینجوری نیست؟ شیر خوردن گردن گرفتن دمر شدن گرفتن وسایل و بردن سمت دهانشون اینا کلا چیزای طبیعیه 

کم کم حس کردم باید چیزهایی رو یادش بدم.

چون داشت یک ساله میشد و نمی نشست.

چند کلمه ی بی هدف بیشتر نمی‌گفت. 

بازی هاش هدف مند نبود. و پاسخ به اسمش ضعیف بود.

تماس چشمیش هم کامل و همیشگی نبود.


از ۱۱ ماهگی بردم دکتر ، ولی گفتند تاخیره و صبر کن تا دو سالگی.

ولی باید چیزهایی رو یاد می‌گرفت. حتی اگر خودش پای رفتنش رو نداشت.

دنبال برادر کوچکترش راه افتادیم.

هر چیز که او دست میزد ما هم دست می‌کشیدیم.

هر جا میرفت.

هر چیزی لمس میکرد‌‌

هر چیزی که میدید.

۱سال و ده روزگی نشست و تا دو سالگی که راه بره ، همه ی مراحل رو کم کم با تمرین و یاد دادن من و مربی ، انجام داد.

پرفسور پور اعتماد گفت ، فقط تاخیر داره ، ولی باید همه چیز رو بهش یاد بدین.

یادگیری و هوشش رو داره.فقط باید آموزش بدین .

و درست میگفت .

پسرم ، مثل یک هوش مصنوعی کوچولو بود.

شبکه های عصبی مغزش ، باید تِرِین میشد.

آموزش میدید .

و یاد می‌گرفت. 


دلت به ره قوی دار ، رسیده وقت ایثار

بعد از ۶،۵ تا دکتر مختلف بردن ، مشکل هوش مصنوعی کوچولوی ما معلوم شد.

یه مشکل ژنتیکی که یا جهشه یا از مادر به پسر میرسه ، که اگر دختر میشد ، این بیماری رو نداشت.

حالا بعد از ۲ سال و نیم ، شاکی شده بودم که چرا خدا بهم دختر نداد .

بعد از خودم شاکی شدم که چرا به علم اعتماد کردم و خوش بین بودم و تعیین جنسیت نکردم .

گریه کردم ، غر زدم ، قهر کردم ، خدایی که داشتم رو شکستم ، و خدایی که باید میداشتم رو ساختم.

دیگه دلخور نبودم .

و شروع کردم به یاد دادن.

و یاد گرفتن.


دلت به ره قوی دار ، رسیده وقت ایثار

هوش مصنوعی کوچولوی من ، باید زودتر همه چیز رو یاد می‌گرفت. 

و خدا ، یک کپی ناهمسان از خودش کنارش گذاشته بود تا ازش یاد بگیره .

در کنار دارو و دکتر و تمرین و مربی و .....

شروع کردم به بردنش در محیط های مختلف .

در جمع های مختلف.

نگاه ها ، سوال ها ، تعجب ها ، غر ها و توصیه ها و تجویز ها و اضافه گویی ها رو به جون خریدم ، تا یاد بگیره، خودمم در کنارش و به تبع ما آدم های اطراف هم یاد بگیرن.


بارها جواب سوال های تکراریه این چیه رو دادم و دلم ضعف رفت از این که این هوش کوچولوی من داره ، گره های ارتباطی مغزش رو تمرین میده ‌ .

و

اکتیویتی و کانکتیویتی های شبکه ی عصبی مغزش رو داره روشن میکنه ‌.



دلت به ره قوی دار ، رسیده وقت ایثار

یه خوشگل لایک کنه

فقط 32 هفته و 6 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

عضو خاموشِ چند ساله ی نی نی سایت...❤️برای سلامتی پسرم یه صلوات مهمونم میکنید؟🙏🌹پسرم دنیام ۲۱تیر پاگذاشت به دنیا😍از اولش عجله داشت زود بیاد آخرم ۸ ماهه دنیا اومد😂♥همیشه میگفتم کی باشه به خط سبز روی کارت واکسنت برسی پسرم.توی دشک کوچولوت گم میشدی😅الان اومدی روی خط نارنجی دورت بگردم تپلی من🧿🪬 امروز ۱۴۰۳/۱/۱۸ برای اولین بار پسرمو میبریم آرایشگاه که خوجل بشه چیزی نمونده ۹ ماهش بشه😍💞امروز۳/۲/۳ آرسام برای اولین بار دست گرفت به مبل و بلندشد.بهت افتخارمیکنم جان من🥰❤️۱۴۰۳/۴/۲۱ پسر تپلی من یکساله شد😍 تیکر تولدبرای ۲ سالگیش رو گذشتم🥹وای خدا بالاخر دوتا دندون خوشگل در اورد😍😂۰۳/۵/    امروز ۱۹ مهر هست‌‌‌‌.پسرم دنیام دوتا دندون دیگه هم بالا در اورد💖.دلش میخواد راه بره ولی هنوز نمیتونه.قراره دو هفته دیگه بریم پیش پدربزرگش انشالله تا اون موقع راه میفته❤️🌿 امروز ۸ آبان پسرم راه میره.همش میخندم و بهش میگم مثل پنگوئن شدی مامان😂دقیقا مثل پنگوئن راه میره‌.خیلی زجر کشیدم بابت شیر و غذاخوردنش‌.آخرم کارمون کشیده شد به دکتر بلع. ولی الان خوبه😘❤️خدایاشکرت

2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز