چند روزه میرم کاراموزی داروخانه مسئولش یه اقای دکتر مهربونه اونجوری ک من متوجه شدم. اول صبح بود ی ربع رفتم بالای 4پایه قفسه های بالارو ببینم پایین ک اومدم سرگیجه گرفتم همکارم منو گرفت وگرنه پخش زمین میشدم همشم بخاطر استرس بود😭من خیلییی استرسی ام.کاش بمیرم.سر هیچ کاری اینجوری دووم نمیارم
ب دکتره گفتم کم خونی دارم الکی(ندارم)ولی فهمید ک بخاطر استرسه خیلی زرنگه. من فقط 19 سالمه کم تجربم حس بی عرضگی میکنم ناامیدم.همیشه دوس داشتم مستقل باشم حقوق داشته باشم خانوم خودم باشم ولی با این وضع هیچی نمیشم