من همسرم ی جای دور معلمه
من شهر خودم
چشمش درد میکرد امد شهر نزدیک شهر ما حدود ۳۰ کیلومتر دور تر
گفت میام پیش شما سر بزنم
خیلی خوشحال شدم حدودا ساعت ۱۲ ونیم ظهر بودی هویی زنگ زد گفتن بازدید میان نمیتونم بیام بنزین ندارم تا بیام اونجا دیر میشه
دیگ گفتم باشه
ساعتای ۲ زنگ زدم گفتم نزدیک محل کارت هستی ؟
گفت نه من توی شهر هستم همکاران گفتن وسایل بخر و فلان
گفت برگردم ی هویی گفت ضبط روی بلوتوثه قطع کرد😐
من پیام دادم گفتم بیا برگرد و باز پیام دادم چرا جواب نمیدی
اصلا زنگ نزد بعدش
خیلی ناراحتم بچه ها بهش زنگ اصلا نزدم تا حالا
ی جوری شدم