میگه آخر هفته ها بریم خونه مامانم ، با ما یکساعت فاصله دارن ، توی روستان ، ولی تا برگردیم ، اونم هر هفته اونجا باشیم تا برگردیم کارای خونم می مونه ، اونام جاشون کوچیکه ، منم سختمه ، میگه ن حال هوامون عوض میشه ،اصلا اعصاب شونو ندارم ، دست خالی هم نمی ریم ، بخودم خرجی نمی‌ده ولی اونجا رفتنی کلی خرید می‌کنه ک خوشحال بشن ، شوهر م باعث شده از چشم بیفتیم ولی خودش راضیه ، من متوجه رفتار ااونا میشم ک شورش در اومده و زیاد همو میبینیم ، تازه میگه شب بمونیم این که حرصمو درآورده ،
شما باهاش نرو.
تو نرو. بگو خودت تنها برو من نمیام
هفته‌ای یکبار برید.
جمعه ها
صبح برید عصر بیاین.
اینقدر سخت نگیر بزار بگذره
یه روز در هفته اخه زیاد نیست واقعا
با هم طی کنید هر هفته لازم نیست شما رو هم ببرن..شما بمون خونه خودت ایشون بره دیدن مادرش...بگو تمییزکاری دارم یا غذا باید درست کنم..قرار نیست هر هفته یک شکل بگذره که عذابه
ه آخر هفته ها یعنی جمعه میرین و برمیگردین ؟یا پنجشنبه میرین جمعه برمیگردین ؟
من خودم همیشه آخر هفته ها خونه مامانم هستم برای همین از نظرم زیاد نیست
شما نرو باهاشون بعدش ماهی یک بار کافیه نه هفتگی
جالبه ما ۳ شنبه میرفتیم جمعه برمی گشتیم .
درکت می کنم
احساس کردم خودم دارم می‌نویسم .ولی خب چاره چیه .این سری میخواست یه روز یه کلبه اجارع کنه ببرتشون اونجا من اعتراض کردم بخاطر هزینش بهم گفتی چقدر بدجنسی.بخدا هر سری میرم کیلو کیلو گوشت و شوینده و خوراکی میخرهذمیبره من چیزی نمی‌گم بخاطر یه اعتراضم شدم بدجنس
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
4 ثانیه پیش
4 ثانیه پیش
5 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز