2777
2789

من از امپول بشدددددت میترسم اصلا وحشتناک بدم میاد از امپول،جوری که از وقتی که رو تخت میخوابم و اماده میشم پرستار بیاد امپولو بزنه،باور کنید چندین بار تصمیم میگیرم پاشم فرار کنم،ینی در اینحدم☹بعد امشب امپول داشتم،انقدررر ناله زاری کردم که پرستار گف من جای تو استرس گرفتم از بس اینجوری میکنی.بعد

وابستگی و مهرطلبی،دو عاملِ بزرگِ طلاق و بدبختیِ خانواده هایِ ایرانی!

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2804

پرستار گف اماده شو بیام،من از همون لحظه شروع کردم به گریه البته بدون اشک و سروصدا،حواسمم بود که بچه کوچیک اینا نباشه که یوقت اونام نترسن از امپول،که خدارو شکر هیشکییی نبود

وابستگی و مهرطلبی،دو عاملِ بزرگِ طلاق و بدبختیِ خانواده هایِ ایرانی!

طبیعیه گلم آدمای زیادی دیدم اینجورین یکیش خودم مخصوصا اون لحظه ک پد الکی رو میکشه رو پوستت ته بدبختیه

ولی من هروقت بریدم وخسته شدم وفکرکردم ک دیگه نمیتونم ادامه بدم،همین ی جمله اش منو نگه داشت تو در پناه خدایی و خدا هرگز دیر نمیکند.....
من میترسم و نمیزنم باز شما شجاعی 😁

نه بعد اینکه دراز کشیدم دو سه بار پاشدم و نذاشتم بزنه پرستار گف اینجوری کنی میشکنه ها

وابستگی و مهرطلبی،دو عاملِ بزرگِ طلاق و بدبختیِ خانواده هایِ ایرانی!
این ابرو ریزی نیست ها من علاوه بر گریه کپسول اکسیژنم شکستم چهار نفری نگهم داشته بودن آمپول بزنن البت ...

من برادرم دبیرستانی بود از بیمارستان فرار کرد مامانم تو خیابونا دنبالش😶

طبیعیه گلم آدمای زیادی دیدم اینجورین یکیش خودم مخصوصا اون لحظه ک پد الکی رو میکشه رو پوستت ته بدبختی ...

من اخه قبل زدن سرو صدا میکردم پرستار گف اخه فعلا که نزدیم نزده شروع کردی،همون لحظه که زد دیگه صدام درنیومد چون درد نداشت برعکسم کلا☹

وابستگی و مهرطلبی،دو عاملِ بزرگِ طلاق و بدبختیِ خانواده هایِ ایرانی!
2809
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز