این یه شایعه است منم شنیدم ولی هیچ جایی ندیدم اسم دانشمند و... رو گفته باشن چون دروغه
جنس مورچه از شیشه نیست فقط کمی سیلیس داره همین
مثلا توی بدن ما آهن هست اکسیژن هست منیزیم هست و... ما از آهنیم؟ نه
نه نمیشه تعمیم داد چون آدمایی که دوس ندارن زیر بار قید و بندی برن ترجیح میدن بی دینی رو انتخاب کنن. این انتخاب شماست و من هم پیامبر نیستم که بخوام کسی رو هدایت کنم.. من به دوستی که شک داشت گفتم اگه قرآن رو قبول داری آخرت توی قرآن تایید شده..
هر کسی که بی دینه بی قید وبنده؟
فقط باید آدما رو با جهنم و شکنجه ترسوند که راه درست رو برن؟
حتما باید بهشون وعده حوری و قلمان داد تا دروغ نگن و تهمت نزنن؟
مرز های اخلاق هیچ ارتباطی با مذهب ندارن
اتفاقا در زندان مذهب تا بخوای به نام خدا و بهانه خدا آدم کشته شده و برده گرفته شده و ظلم شده
یه چیزی مثل همون برنامه زندگی پس از زندگیه! با این تفاوت که ظاهرا توی این کتاب(سه دقیقه در قیامت) تخیلات هم اضافه شده و همش واقعی نیست! اولین کسی که اعتراض کرده به این کتاب عباس موزون مجری برنامه زندگی پس از زندگیه! شنود هم موضوعش همینه و ظاهرا اونم تخیلات و دروغ چاشنیه کتاب کرده! از وقتی هم که برای این کتابها شبهه ایجاد شده، توی چاپهای جدیدشون حذفیات و تغییرات وجود داره! درحالی که تجربه تجربه گر که تغییر نمیکنه! به هر حال راستو دروغش گردن خودشون،این ماها هستیم که باید مراقب باشیم هرچیزی رو سریع باور نکنیم! قرآن با اون عظمت رو خدا میگه در موردش فکر کن و مطمئن شو
شاید داخل اینترنت نبوده باشه اسم اون دانشمند چون ما درصد کمی از مطالب برامون بالا میاد و اینترنت مثل یه کوه وسط دریاست که درصد کمیش دیده میشه.. نوشته های داخل اینترنت هم آدمایی مثل ما گاهی می نویسن. من خودم از نزدیک شاهد یه ماجرایی بودم برای فامیلامون بعد توی اینترنت حتی توی گوگل اون مطلب رو وارونه نوشته بودن. فکرکنم من توی یک سخنرانی شنیدم
بعد فوت مادرم یه خوابی دیدم... بسیار عجیب
خواب دیدم سر قبر مادرم هستم و فصل پاییزه واسه زنده ها اما در کنار زنده ها.. مرده ها دارن میگردن و با هم حرف میزنن و می‌خندن و شربت و شیرینی میخورن مثل مهمونی ولی فصل واسه اونا بهاره
رفتم مسجد کنار قبرستان از گنمره مسجد نگاه کردم دیدم کنار مسجد یه باغ بزرگ بود پر از درختای سبز که انتها نداشت لابلای درختها هم آدمهایی با لباسهای سفید و سیاه می چرخیدن، مادرم را اونجا دیدم داره غذا میخوره دویدم بیرون خواستم برم تو باغ دربون در گفت اول باید غذا بگیری و بری داخل... دیدم دو تا دیگ بزرگ غذا دم در باغه.. بشقاب برداشتم زدم تو دیگ می‌آوردم بیرون، چند دونه برنج میومد تو بشقابم، هرکاری کردم نتونستم ظرفم پر کنم، پشت در داشتم گریه و التماس میکردم بذارین مامانم را ببینم که بیدار شدم
اگر شبهه نداشت چاپهای جدید با تغییرات و حذفیات نشر پیدا نمیکرد! مگه تجربه تجربه گر تغییر کرده که کتاب رو تغییر میدن؟ خودشون بعضی شبهه هارو گردن گرفتن و زیر پوستی و بدون عدرخواهی سعی کردن تغییرش بدن اونوقت شما با قاطعیت میگی شبهه نداره؟ عجب
جز خدا هیچ چیز و هیچکس صد در صد قابل اعتماد نیست!
منم توی پیج آقای موزون این مطلب رو دیدم ولی توی کتاب درمورد ویرایش نوشتن که تجربه گر بعد از دیدن بعضی آدمها یه سری مطالب رو تازه به یاد می‌آورده و اینکه بعضی از دیده هاش رو اون موقع ترجیح میداده بازگو نکنه.. واقعیتشو نمیدونم
الهی بمیرم خدا بیامرزه مادرتو جاش تو بهشته و جاش خوبه اینکه ظرف غذاتون پرنمیشده حتما ی جای کار مشکل داره مثل نماز قضا حق الناس شایدم باید کار خیر زیاد انجام بدی و دست دهنده داشته باشی ب نیازمندا و فقیر فقرا کمک کنی غذا و لباس و....
