امروز با نامزدم بیرون بودیم تو ایستگاه اتوبوس نشستع بودیم بعد یه دختره هم اومد کنار من نشست دید ما با همیم دست همو گرفتیم من مامانم زنگ زد پاشدم رفتم جواب بدم پشتم کردم رفتم چند قدم اون طرف تر تلفنم ده دقیقه طول کشید تا برگشتم دیدم دختره نشسته سر جای نامزدم نامزدم بلند شده یه طرف دیگه واستاده میگفت مبیناااا دختره میخاست مخمو بزنه ترسیدم پا شدم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
قبول دارم خیلیاشون بد شدن اون روز عمو میگفت یه خانم همکارش بهش پیشنهاد داده ک بیا باهم خونه بگیریم دختره گفته تو خونه اذیتم راحت نیستم پول کافی برا خونه گرفتن ندارم ب عموم م گفته چون تو هیز نیستی و بهت اطمینان دارم بیا هم خونم شو 😕😕
گاهی مردا میخوان بگن نباشی هستن😂 میخوان بگن خاطرخواه داریموالا دختره دیده تو هستی دیگه نمیاد خودشو ...
ن واقعا بعضی دخترا خیلی ناجورن تو دانشگاه ی دوست داشتم هروقت کسی بهم پیشنهاد میداد یا ب دوست دیگمون میرفت مخشو میزد باهاش اوکی میشد خیلی هستن عقده دارن کوچیک میکنن خودشونو براشون مهم نی