سال ۹۲بود یادمه عروسی این خانم بود(اسمشو میزاریم رعنا)اون زمان رعنا تازه رفته بود کلاس اول دبیرستان هنوز ۱۶سالشم نشده بود که با یه کی دوست میشه اسم این اقارو میزاریم(آرمان)آرمان تو اون زمان و حتی الان هم یه مرد جذاب بودش و هستش رعنا ام خیلی خوشگل بود ولی ساده این دوتا باهم دوست میشن و آرمان میاد خواستگاری رعنا بعد با مخالفت شدید پدر رعنا مواجه میشه اما بعد از هشت بار خواستگاری و واسطه و اینا راضی میشه ازدواج کنن این دوتا اینا دوماه نامزد بودن و بعدش عقدو عروسیو یکی کردن رعنا دوماه بعد از عروسی باردار میشه(یه پسر میاره اسمشم دیاکوعه)تا پنج سال اول هیچ مشکلی وجود نداشت تا که کم کم رعنا متوجه میشه
خب
که....
لایک
منو لایک کنید
منم لایک
که متوجه ای رفتار های عجیب آرمان میشه آرمان هرشب مست میومده خونه و دست رو رعنا بلند میکرده بهش میگفت اگر به خانوادت بگی میکشمت و فلان و بیسار رعنا ام که ترسیده بود مجبور میشد چیزی نگه،این رفتارا ادامه داشت تا رسیدیم به سال 1400
و....
خب لایک
رفتار های آرمان هروز بدتر و بدتر میشد بازم رعنا سکوت میکرد و سال 1401اخراش بود که رعنا باردار شد آرمان که حسابی از دست رعنا کفری شده بود شبا وقتی رعنا خواب بود میرفت بیدارش میکرد و میگفت تو جنی رعنا ام می‌ترسید از این حرفاش همون حین بود که رعنا متوجه ای خیانت آرمان میشه
لایک کنین
ننوشتی از قبل؟
لایک
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز