بابای من کمرش شکست، من یه صندلی داشتم بردم براش.
اونروز دیدم وسط دستشویی و بابام خونه نبود، میگم مامان ، بابا که نیست، چرا وسط.
میگه راستش از وقتی اوردیم ، منم میشینم، چه ظلمی به خودم کردم.
تازه داره پولاشو جمع میکنه، تعمیرات کنه و از این کاسه چینی ها بزاره.
شما هم اگر میبینی اذیتی، یه صندلی بخر.