بعد خیانت پیامکی شوهرم دیگه زندگیم رو دوست ندارم.دیگه خودش رو چندان دوست ندارم.ده سال عاشقش بودم ولی الان هیچی.دنیا،خونه م،این شهر برام دلگیر شده.روزا و شبا برام دلگیره.نه دوست دارم به خودم برسم نه به خونه و زندگی ای که یه روز عاشقش بودم.دلم میخواد برگردم شهر خودمون.بغل مامان و بابام.دلم گرفته.نمیدونم جیکار کنم.یک ساله و نیمه دارم سعی میکنم عادی زندگی کنم،ببخشم ولی نمیتونم.یادم نمیره.دلم بدجور شکسته.فقط دارم نقش بازی میکنم.دلم میخواد جدا بشم ولی نمیدونم چی به سرم میاد.اونقدر که همه تون گفتین همه ی مردا همینن.
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من خیانت برام خط قرمزه ینی یه چیز وحشتناکه ولی وقتی پای بچه وسط باشه اوضاع فرق میکنه حداقلش اینه تنش و دعوا و فحش ندین، زنی که خیانت شوهرشو میفهمه یکبار برای همیشه یا ببخشه یا فراموش کنه چرا باید خودش یا بچهاشو از لحاظ روانی عذاب بده با جنگ و دعوا
فردایی پشت اَبرها میبینم،زیباتَر از اِمروز..🌱 دلم غروب جمعه ست...