اگه اون زندگی رو ادامه میداد حتما پسراش مثل باباشون بیسواد میشدن ومشروب خور وشاید معتاد....کلی بدهی داشتن خونه داره خواهرم الان اما انموقع هیچ وقت اون مرتیکه پولی نمیذاشت بمونه خونه بخرن چون از پدر بی وجودشم ارث رسید میتونست باهاش دوتا خونه بخره اما هپشو دود کرد هوا یه کثافتیه بیاوببین ....یه زن گرفته توشمال اونم اونجا ول کرده دوباره برگشته شهرمون اینجام بازم یه زن صیغه کرده اونم خرجشو پدرش میده ببینیش انگار یه کارتون خوابه اونقد کثیف ودربه در...دین وایمونم نداره موقعی که طلاق نگرفته بودن رفته بود با یه دخور دانشجو دوست شده خواهرم فهمیده بود از طریق پسربزرگش رفته بود دخوره دیده دختره گفته بود به من گفته مجردم عیدغدیر میام خواستگاریت نگو داشته اونم اونجوری گول میزده بلایی سرش بیاره خواهرم نجاتش
داده بود حقیقت رو گفته بود اما گفته بود من برادرزنشم نگفته بود من زنشم تا نترسه