و در تعجبم چرا نتونستم جوابش رو بدم و خشکم زد.
دختر خاله ام، آدمی هست که خیلی ادعاش میشه با کمالات هست و همه بدن و این خوب. خیلی دوستش دارم ولی خیلی خودشو بالا میگیره. ۲۳ سالشه، دانشجوی روان شناسی هست و از اینا که غرق در مطالعه کتاب.
حالا اینارو ولش..دو روز پیش اومده بودن خونمون، با خودش و خواهر کوچکش حرف میزدم که یهو سر یه بحث، با خنده برگشت گفت: اونقدر زدی که چشمات نمیبینه آره..کمتر دست تو شلوارت بکن.
میدونم این حرفو به شوخی گفت، اما نهایییییت فقر فرهنگیشو نشونمممم داد طوری که ماتم برد اون که این همه ادعاش میشد بخواد برای یه شوخی ساده همچین حرفی بزنه
من همیشه رک جواب بقیه رو میدم اما مقابل اون یهو هنگ کردم و حس میکردم این حرف اصلا از زبون اون نیست. اینقدر بدم اومد ازش...! دیگه حتی نمیخوام چشمم بهش بیفته، برخلاف ادعاش، شعور کافی رو نداره حتی اگه صمیمی باشیم اون نباید همچین جملاتی رو به زبون بیاره انگار لات کوچه و خیابونه...
موندم اون همه کتاب رو برای چی میخونه وقتی یکم عقل تو کله اش نیست و زبونش اینجوریه