2777
2789
عنوان

باشوهرم سره فلاسک دعوامون شد

1473 بازدید | 87 پست

مادرشوهرم پاهاشو عمل کرده دیروز رفتیم بیمارستان ،بعدش رفتیم بازار سگ ها یا باغ پرندگان ،ساعت۶ شد خواهرشوهرم زنگ زد گفت از خونه فلاسک بیار «از بازار پرندگان تا خونمون یک ساعت راهه از خونمونم تا بیمارستان ۴۵دقیقه راهه»به همسرم گفتم خب یدونه بخریم نیاز میشه بیمارستان و خونه ،شوهرم گفت باشه حالا یکاری میکنیم ،بعد دوباره گفت میریم از خونه برمیداریم میرسونم گفتم اخه خونه هم نیاز میشه بیمارستانم نیاز میشه چند روز ،چه کاریه بخریم  که توام از رفتو امد خسته نشی 

هیییچ رفت تو قیافه ، تو راه بهش گفتم چته خب ؟

گفت اره تو منظور داری دلت نمیاد یه فلاسک «فلاکس»بدیم 

گفتم این چه حرفیه میزنی ؟تو خودت میدونی من اینجوری نیستم و ادامه

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

2805

گفتم تو خودت میدونی من اینجوری نیستم ،داد زد باشه دهنتو ببند گفتم چرا اینجوری میکنی تو ؟

بعد گفتم وای چ گناهی کردم من تو زندگی گیر تو افتادم «همیشه میگم بهش»☹️😂

بعد بهو گفت راه بازه اجبارت نکردم بمونی »

بهش گفتم اینقدر راحته برات جدایی؟گفت نه برای تو راحته همش مثل کنه چسبیدی بهم !!!

اینووووو گفت من اتیش گرفتم !!!دلم اتیش گرفت 

از دیروز دیگ باهاش حرف نمیزنم ،یا درحد خیلی کم صبحانه درست کنمو خدافظی کنم 

بنظرتون پیام بدم بهش

2809
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز