سلام به همه
این اتفاق چهارشنبه افتاد یکو نیم ساعت درگیر بودیم
مدرسه ی ما چون معلم نداشتیم مارو ساعت یازده ول کرد
دوستم گوشی میاره زنگ زدم با گوشیش به بابام گفتم بابا میام فروشگاه
بابامم گفت باشه
راه شبیه به همه
چهار نفری رسیدیم به یه چهار راه دو نفرمون رفتن یه طرف ما دونفرم رفتیم یه طرف
بارون میزنه انگار رفتیم زیر دوش
نم نم میبارید ولی زیاد بود یعنی هرکی از یک مکان بسته میدید باور نمیکرد بارون انقدر شدید باشه هوا هم یکم مه بود
ما تو راه از هم جدا شدیم
من ادامه دادم به خلاف جهت بارون
بارون میخوره به صورتم میره چشمم نمیدونم کجا دارم میرم
توی این وضعیتم یه دختره فکر میکنه افتادم دنبالش😂
چهار راه رو اشتباه پیچیدم😂
از شانس مسیرمم با اون دختره یکی بود
آقا از ساعت یازده و ده دقیقه تا ساعت دوازده نیم یه راه مستقیم رو رفتم
یکم که بارون ضعیف شد به اطرافم نگاه کردم دیدم عه
من که به آخر شهر دارم میرسم😂
رفتم پیش یه آقاهه که توی سوپر مارکت کار میکرد
جایی که میخواستم برم رو پرسیدم راهش از کجاست
گفت اوووووووو میدونی اون کجاست😂
همون راهی که اومدم برگشتم همش هم به ساعتم نگاه میکنم آب توش نره
توراه دو نفرو دیدم دست یکیشون چیپسه انگار سه تا سطل آب روشون خالی کردی
دارن میان این سمت😂
اون دونفری که اول جدا شدن رو یادتونه
همونا بودن😂
دوستامم راه رو اشتباه رفته بودن بعد توراه خواستن تاکسی بگیرن دیدن نمیشه
چیپس گرفتن راه افتادن تو خیابون
رفتم پیششون
یکیشون که باهاش ده ساله دوستم گفت بابات میدونی چندبار زنگ زده
گفتم راهو اشتباه رفتم
گوشیشو داد به بابام زنگ زدم بابام اومد دنبالم
یکی از دوستام دستشوییش گرفت رفت
تهشم نفهمیدم کجا رفت دیگه ندیدیمش😂
اونیکی رو خواستیم برسونیم قبول نکرد
الان دماغم گرفته گلومم گرفته😂
خلاصه تجربه شد
خواستم بگم اگه بارون میخورد به صورتتون باز حواستون باشه راه رو مثل من اشتباه نرین😂
دست بندی هم سبک زندگی گذاشتم چون اینم سبک زندگیه منه😂