صورت خسته نگران و بی آرامش و مریض
که قایم شده بود زیر آرایش غلیظ
زخمی از خاطرات تلخ دیروز
چشم میدوخت به خیابون سرد بی روح
با تحمل سنگینی نگاه آدما
هه
ادامه میداد او به راه نا تمام
و اولین بار برای آخرین راه
هه
بهتره بگم که آخرین چاه
تنها دو دل تو فکر و با تعجب
دنبال چی بود؟ پول یا توجه
تو روزگاری که هرکسی دنبال آشناست
دخترک میگرده پی یه فرد ناشناس
که از اون غریبه ها یه عده ماییم
آروم اشاره زد که شیشه تو بده پایین
فقط میتونیم امشبو با تو باشیم و بس
اینو گفت و نشست و در ماشینو بست
پسر میخواست سر صحبتو وا کنه زود
تیکه مینداخت منتظر واکنش بود
ولی … هه
دخترک صداشو نمیشنید
تو دنیایی بود که به سادگی نمیشه دید
دیدی که بعضی وقتا بغضی تو گلوته
نمیخوای گریه کنی جلو کسی که پهلوته؟
هــی … امان از این زمان
زمانی که دیگه برد توان از این زبان
بی همراه بیهوده رهسپار
این راه بی نور و هم صدا
سپرده خود رو به دست باد
اسیر زندون لحظه ها
تو دلش دردای بیکران
خسته از حرفای دیگران
اسیر مردای بی مرام
واشک میباره با آن
پسر گفت لعنت به این بخت بد
خونه ی ما میمونه واسه یه وقت بعد
سعی نکن با سکوتت زیر پوستم بری
اگه پایه ای میتونیم خونه دوستم بریم
خوب حاضری با دو نفر باشی یا نه؟
معلومه که رفتار دخترک ناشیانست
سوال تکرار شد حاضری باشی یا نه؟
و دختر به فکر یک شب و یک آشیانست
گفت بریم من که همه چی رو از دم باختم
گناهش پای اونا که منو پس انداختن
عصبانی از خاطرات خاموش قدیمه
پی محبت میگرده توی آغوش غریبه
تو خونه ای رشد کرد که عشق نبود
جای عشق فحش و مشت و زیر چشم کبود
پدری که جلو مشکلات مختلف ضعیفه
فقط زورش میرسه به دختر ظریفش
با خودش گفت پشتم به کیا قرصه؟
خونوادم؟ اونارو خدا بیامرزه