سلام خلاصه بگم من به دختر ۲۵ سالم
نه اتاق دارم
خونمون کوچیکه ۶۵ متره
شکست عشقی خوردم
خاستگار خوب داشتم فامیلای حسود نزاشتن
دختر عمم ۲۰ سالشه نامزد کرده همش منو حرص میده با کاراش و حرفاش که سنت بالا رفته و فلان
من خیلی خستم واقعا چکار کنم واقعا ته ناامیدیم دیگه هیچ امیدی به زندگی ندارم از صبر کردن هم خسته شدم راحت بقیه شادن دوستانم و اطرافیانم هیچکدومشون مثل من نیستند ته ته تهش دیگه اتاق رو دارن راحتن